گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر کوثر
جلد دوم
[سورة آلعمران ( 3): الآیات 155 الی 158




صفحه 182 از 390
اشاره
إِن الَّذِینَ تَوَلَّوا مِنکُم یَومَ التَقَی الجَمعان إِنَّمَا استَزَلَّهُم الشَّیطان بِبَعض ما کَسَ بُوا وَ لَقَد عَفَا اللّه عَنهُم إِن اللّهَ غَفُورٌ حَلِیم ( 155 ) یا أَیُّهَا
الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخوانِهِم إِذا ضَ رَبُوا فِی الَأرض أَو کانُوا غُ  زي لَو کانُوا عِندَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجعَلَ اللّهُ
ذلِکَ حَسرَةً فِی قُلُوبِهِم وَ اللّه یُحیِی وَ یُمِیت وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ بَصِ یرٌ ( 156 ) وَ لَئِن قُتِلتُم فِی سَبِیل اللّه أَو مُتُّم لَمَغفِرَةٌ مِنَ اللّه وَ رَحمَۀٌ
( خَیرٌ مِمّا یَجمَعُونَ ( 157 ) وَ لَئِن مُتُّم أَو قُتِلتُم لَإِلَی اللّه تُحشَرُونَ ( 158
کسانی از شما که روز برخورد دو گروه، پشت کردند، همانا شیطان آنها را به خاطر بعضی از کارهایی که کرده بودند، لغزانید و هر
( آینه خدا آنها را عفو کرد که خدا آمرزنده بردبار است ( 155
اي کسانی که ایمان آوردهاید مانند کسانی نباشید که کافر شدند و درباره برادرانشان که به سفر رفته بودند و یا جنگجو بودند،
گفتند: اگر نزد ما بودند نمیمردند و کشته نمیشدند تا خداوند این را حسرتی در دلهایشان قرار دهد و خدا زنده میکند و
( میمیراند و خدا به آنچه انجام میدهید بیناست ( 156
( و البته اگر در راه خدا کشته شوید و یا بمیرید، همانا آمرزش و رحمتی از خدا از آنچه آنها فراهم میآوردند بهتر است ( 157
و اگر مردید و یا کشته شدید، البته به سوي خداوند برانگیخته
صفحه : 272
( میشوید ( 158
نکات ادبی
پشت کردند، فرار نمودند. « تولوا » -1
دو گروه به هم رسیدند، دو گروه با هم درگیر شدند. « التقی الجمعان » -2
لغزانید. ازل و استزل به یک معناست. « استزل » -3
این تعبیر در عربی به معناي مسافرت کردن و سیر کردن است گویا مسافر گامهاي خود را بر زمین میزند. « ضربوا فی الارض » -4
مانند طلّب و طالب. غازي، جنگجو. « غازي » جمع « غزّي » -5
است و لام در اینجا لام عاقبت است. « لا تکونوا » متعلق به « لیجعل » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 155 ) إِن الَّذِینَ تَوَلَّوا مِنکُم ... تحلیلی از بعضی از وقایع جنگ احد است و آن، واقعه فرار مسلمانان از مقابل مشرکان است. به
طوري که پیشتر گفتیم در جنگ احد پیروزي اولیه نصیب مسلمانان گردید ولی با نافرمانی گروهی از مسلمانان و رها کردن
بیموقع سنگر خود سرنوشت جنگ عوض شد و مسلمانان شکست خوردند و از مقابل دشمن فرار کردند. در این آیه فرار مسلمانان
را سبب یابی میکنند و علت آن را روشن میسازد و میفرماید: کسانی از شما که از مقابل دشمن فرار کردند، پیروي شیطان
کردند و شیطان آنها را لغزانید و علت لغزانیدن شیطان هم گناهانی بود که آنها مرتکب شده بودند. از این آیه چنین استفاده
میشود که ارتکاب گناهی باعث ارتکاب گناهی دیگر میشود و چون کسی گناهی را مرتکب شد زمینه در وجود براي ارتکاب
گناهان دیگر فراهم میگردد و شیطان به او مسلط میشود واو را به هر گناهی وادار میسازد.
چنین مینماید که آن گروه از مسلمانان که در جنگ احد فرار کردند، قبلًا مرتکب
صفحه 183 از 390
صفحه : 273
گناهانی شده بودند و این باعث ضعف ایمان آنها شده بود و لذا شیطان به آسانی آنها را لغزانید و گناه بزرگی چون فرار از جنگ
دامنگیر آنها شد.
با وجود این گناه بزرگ، خداوند آنها را بخشید و از گناه آنها درگذشت تا دچار نومیدي نشوند و فرصتی دیگر براي اصلاح نفس
در آنها به وجود آید و آنها بتوانند بدون دغدغه این کار فضاحت بار، باردیگر به آغوش پرمهر اسلام برگردند و ایمان و استقامت
خود را نشان بدهند. در این آیه پس از بیان عفو عمومی فراریان از جنگ اضافه میکند که همانا خداوند آمرزنده و بردبار است و
با این گناهان، بندگان خود را رها نمیکند و به کمک آنها میآید.
158 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا ... همانگونه که چند آیه پیش گذشت بعضی از مسلمانان ضعیف الایمان اظهار - آیات ( 156
میداشتند که اگر کشته شدگان از ما به میدان جنگ نمیرفتند، کشته نمیشدند و در همانجا خداوند پاسخ آنها را داد و این مرگ
هر انسانی از پیش مقدر شده است و اکنون در این آیه بار دیگر به همین مطلب میپردازد تا اثر چنین طرزفکري که در میان
مسلمانان شایع شده بود، از میان برود. این است که به مؤمنان توصیه میکند که شما همان سخنی را که کافران میگویند تکرار
نکنید کافران درباره کسانی از خویشان و دوستان و برادرانشان که به مسافرت میرفتند و میمردند و یا در جنگ شرکت میکردند
و کشته میشدند، میگفتند: اگر آنها نزد ما بودند نمیمردند و کشته نمیشدند. این سخن کافران بود و آنها پس از جنگ احد این
سخن را به مسلمانان تلقین میکردند تا آنها نیز چنین بگویند. اینک خداوند به مؤمنان دستور میدهد که شما این سخن را نگویید
تا حسرت کافران در تضعیف مسلمانان در دلهایشان بماند و دریغ آن را بخورند که چرا مسلمانان چنین نمیگویند.
پس از این توصیه به مسلمانان، به پاسخ سخن کافران میپردازد و میفرماید:
این خداست که زنده میکند و میمیراند و مرگ و زندگی در دست خداست و چنان نیست که اگر کسی مسافرت نمیکرد و یا به
جنگ نمیرفت نمیمرد و یا کشته
صفحه : 274
نمیشد. این مطلب تکمیل کننده پاسخی است که در آیات قبل، از این سخن داده بود و این اجل هر کس در هر کجا و هر زمانی
برسد میمیرد. سپس میفرماید:
خدا به آنچه انجام میدهید بیناست یعنی هر گناهی و یا هر کار خیري از شما سرمیزند خداوند از نظر دور نمیدارد.
در آیه بعدي مطلبی را عنوان میکند تا مسلمانان اساساً از مرگ و یا کشته شدن نهراسند و از آن وحشت نکنند و اظهار میدارد که
اگر شما در راه خدا کشته شوید و یا با ایمان از دنیا بروید مغفرت و رحمت خدا را به دست میآورید و این نعمت بزرگی است و
بهتر از مال و ثروتی است که کافران در این دنیا براي خود فراهم میسازند و نیز بدانید که اگر شما مردید و یا کشته شدید به سوي
خدا میروید و به سوي او برانگیخته میشوید.
در این آیات سه بار از مرگ و کشته شدن سخن به میان آمد بار نخست و بار سوم مرگ جلوتر از کشته شدن بود ولی بار دوم
کشته شدن را جلوتر از مرگ ذکر کرد. شاید نکته این تقدیم و تأخیر این باشد که مرگ طبیعی یک امر عادي و معمولی است و
بیشتر افراد با مرگ طبیعی از دنیا میروند ولی کشته شدن یک استثناست لذا مناسب آن بود که مرگ طبیعی را جلوتر از کشته
شدن ذکر کند و این در جایی کشته شدن را جلوتر از مرگ طبیعی آورد این است در آنجا صحبت از آمرزش و رحمت خداوند
است و مسلم است کسی که در راه خدا کشته شود بیشتر از کسی که با مرگ طبیعی بمیرد، از آمرزش و رحمت خداوند بهره
میبرد لذا در اینجا آن را مقدم کرد.
بحثی درباره جنگ احد
صفحه 184 از 390
پس از جنگ بدر که بزرگان قریش در آن کشته و یا اسیر شدند و مشرکان شکست
صفحه : 275
سختی را تحمل کردند، شهر مکه را یکپارچه غم و اندوه فرا گرفت و مشرکان مکه در غم از دست دادن عزیزان خود و شکست
مفتضحانهاي که خورده بودند، بسیار خشمگین شدند. آنها به فکر انتقام بودند و چیزي جز انتقام آنها را آرام نمیکرد. لذا دور هم
جمع شدند و با یکدیگر مشورت کردد و راي همه بر این قرار گرفت که بر ضد مسلمانان وارد جنگی تازه شوند تا بتوانند انتقام
شکست خود را بگیرند. آنها نخست هزینه جنگ را تهیه کردند و با فروش مال التجارههاي خود مبلغ کلانی را به این کار اختصاص
دادند سپس به جمع آوري نیرو پرداختند و سه هزار مرد جنگی فراهم نمودند.
مشرکان براي تحریک مردم به شرکت در جنگ، از هر وسیلهاي استفاده کردند آنها به شاعرانی چون ابو عزّه جمحی و مسافع بن
عبد مناف، پولهایی دادند و آنها در میان قبایل با خواندن شعرهاي تحریک کننده مردم را به شرکت در جنگ دعوت کردند.
همچنین براي آنکه سربازان از جبهه جنگ فرار نکنند بعضی از زنان را هم همراه خود بردند که از جمله آنها هند زن ابو سفیان
بود.
هر چند که سران قریش مانند ابو سفیان و صفوان بن امیه و عکرمه تلاش میکردند که خبر این بسیج عمومی به گوش محمّد (ص)
نرسد ولی عباس بن عبد المطلب که در مکه بود و مخفیانه مسلمان شده بود، به وسیله نامهاي رسول خدا را از تصمیم قریش آگاه
کرد و مسلمانان از حرکت سپاه قریش با خبر شدند.
مسلمانان خود را آماده نبرد کردند و پیامبر دو نفر از اصحاب خود را به نامهاي انس و مونس فرزندان فضاله براي تحقیق درباره
دشمن به بیرون مدینه فرستاد آنها پس از بازگشتن گزارش دادند که قریش در عریض پاي کوه عینین هستند.
پیامبر خدا اصحاب خود را گرد هم آورد تا درباره چگونگی جنگ و دفاع از مدینه با آنها مشورت کند البته نظر خود پیامبر این
بود که مسلمانان از مدینه بیرون نروند و در شهر بمانند و اجازه دهند که دشمن وارد شهر شود آنگاه آنها را تارومار سازند و زنها
هم از پشت بامها به دشمن حمله کنند. بزرگان مهاجر و انصار این نظر را
صفحه : 276
تأیید کردند ولی بسیاري از جوانها که شور جوانی آنها را فرا گرفته بود و شوق شهادت بر سر داشتند با این نظر مخالفت کردند و
گفتند: بهتر است به سراغ دشمن برویم تا خیال نکنند که از آنها میترسیم. چون اکثریت مسلمانان با این نظر موافق بودند، پیامبر نیز
آن را پذیرفت و در روز جمعه پیامبر لباس جنگ پوشید و از خانهاش بیرون آمد و با هزار نفر از اصحاب خود از مدینه بیرون شد.
پیامبر سپاه خود را آماده ساخت و پرچم انصار را به دست حباب بن منذر و پرچم مهاجران را به دست علی بن ابی طالب داد:
وَ إِذ غَدَوتَ مِن أَهلِکَ تُبَوِّئ المُؤمِنِینَ مَقاعِدَ لِلقِتال (آل عمران/ 121 ) هنگامی که بامداد از نزد کسان خود بیرون رفتی مؤمنان را
در جایگاههایی براي جنگ جاي میدادي.
بین مدینه و احد، منافقان به سرکردگی عبد الله بن ابی از سپاه جدا شدند اینان حدود یک سوم سپاه محمّد « شوط » در محلی به نام
بودند. آنها به بهانه این محمّد (ص) سخن جوانان را پذیرفته و از مدینه بیرون رفته است، از آنجا برگشتند و در پاسخ کسانی که
آنها را به جنگ میخواندند، گفتند: ما میدانیم که جنگی رخ نخواهد داد. دو قبیله بنی حارثه از اوس و بنی سلمه از خزرج هم
خواستند برگردند که خدا استوارشان کرد:
إِذ هَمَّت طائِفَتان مِنکُم أَن تَفشَ لا وَ اللّه وَلِیُّهُما (آل عمران/ 122 ) آنگاه که دو گروه از شما خواستند سستی کنند در حالی که خدا
یاور آنها بود.
صفحه 185 از 390
در این هنگام پیامبر، جوانان کمتر از پانزده سال را که عبارت بودند از اسامۀ بن زید و عبد الله بن عمرو زید بن ثابت و براء بن
غالب و عمرو بن حزم و اسید بن ظهیر و عرابۀ بن اوس و زید بن ارقم و نعمان بن بشیر و سعد بن حبته و ابو سعید خدري به مدینه
بازگرداند و به آنها اجازه جنگ نداد.
صبح روز بعد پیامبر در دامنه کوه احد صف آرایی کرد و احد را پشت سر و مدینه را روبروي خود قرار داد و عبد الله بن جبیر را با
پنجاه نفر تیرانداز بر شکاف کوه
صفحه : 277
عینین قرار داد و به آنها دستور داد که چه ما پیروز شویم و چه شکست بخوریم، شما همین جا بمانید و این تنگه را حفظ کنید و
نگذارید دشمن از پشت سر بر ما هجوم آورند حتی اگر کشته شدیم به ما یاري نکنید و اگر غنایمی به دست آوردیم براي جمع
آوري آن به ما ملحق نشوید و در هر حال این محل را ترك نکنید پس از این دستور پیش صفوف لشکر آمد و خطبهاي ایراد نمود.
از آن طرف سپاه قریش نیز در برابر مسلمانان در دامنه احد صف آرایی کردند فرماندهی میمنه به عهده خالد بن ولید و فرماندهی
میسره به عهده عکرمۀ بن ابی جهل بود و پرچم به دست طلحه بن ابی طلحه قرار داشت.
به هر حال دو لشکر در دامنه احد درگیر شدند و زنان قریش به رهبري هند همسر ابو سفیان با دف زدن و ترانه خواندن سربازان
قریش را تحریک میکردند. در همان آغاز درگیري، طلحۀ بن ابی طلحه پرچمدار قریش به شمشیر علی بن ابی طالب سرش
شکافت و پرچم را برادر او عثمان بن ابی طلحه برداشت و حمزه او را کشت پس از او برادران دیگر طلحه پرچم را برمیداشتند و
یکی یکی کشته میشدند تا این یازده نفر از پرچمداران قریش کشته شدند و این، روحیه سپاه قریش را سخت تضعیف نمود به
طوري که سپاه قریش پا به فرار گذاشتند و شکست آنان قطعی به نظر میرسید و مسلمانان با کمترین تلفاتی نزدیک بود پیروزي را
به دست آورند آنها با فرار سپاه قریش به جمع آوري غنائم جنگی پرداختند و سپاه را تعقیب نکردند.
از طرف دیگر آن گروه پنجاه نفري که پیامبر آنها را در شکاف تنگه کوه قرار داده بود و از بالا ناظر صحنه شکست قریش بودند،
خیال کردند که کار تمام شده است.
بعضی از آنها گفتند: دیگر چرا اینجا بمانیم دشمن شکست خورده و برادران ما به جمع غنیمت مشغولند ما هم به آنها بپیوندیم.
بعضی از آنها گفتند: مگر یادتان رفته که پیامبر چه دستور داد. او فرمود که نگذارید از پشت سر بر ما حمله کنند و به هیچ وجه این
محل را ترك نکنید. پس ما باید تا دستور ثانوي در همین جا بمانیم. ولی
صفحه : 278
اکثریت آن پنجاه نفر آن محل را ترك کردند و به میدان نبرد سرازیر شدند و فقط عبد الله بن جبیر که فرمانده آنان بود با ده نفر در
آنجا ماندند.
اما جنگ هنوز پایان نیافته بود پرچم قریش را عمره دختر علقمه به دست گرفت و فراریان را به مقاومت تشویق کرد و از طرفی عبد
الله بن قمئه، مصعب بن عمیر را کشت و او شبیه پیامبر بود و فریاد برآورد که محمّد را کشتم و این خبر در میان دو لشکر پیچید و
باعث تضعیف روحیه مسلمانان و تقویت روحیه سپاه قریش گردید و از همه مهمتر این خالد بن ولید و عکرمه با جمعی از سپاه
قریش کوه را دور زدند و از آن تنگه وارد شدند و عبد الله بن جبیر و ده نفر همراه او را کشتند و از پشت بر مسلمانان تاختند و
بدینگونه سرنوشت جنگ عوض شد و کار بر مسلمانان دشوار شد و دشمن به نزدیکی پیامبر رسید و با پرتاپ سنگ او را زخمی
کردند و دندان پیشین پیامبر شکست، و صورت او مجروح شد و خون بر چهرهاش جاري گردید.
کار به جایی رسید که این بار مسلمانان پا به فرار گذاشتند و هر چه پیامبر آنها را صدا میزد آنها به سخن پیامبر اعتنا نمیکردند و
تنها علی بن ابی طالب و ابو دجانه و دو سه نفر دیگر از جمله زنی به نام نسیبه پیش پیامبر ماندند و از او دفاع کردند. قرآن در این
صفحه 186 از 390
باره میفرماید:
إِذ تُصعِدُونَ وَ لا تَلوُونَ عَلی أَحَ دٍ وَ الرَّسُول یَدعُوکُم فِی أُخراکُم فَأَثابَکُم غَ  ما بِغَمٍّ (آل عمران/ 153 ) هنگامی که میگریختند و به
کسی توجه نمیکردید و پیامبر شما را از پی میخواند پس شما را غم روي غم رسید.
در حمله مجدد سپاه قریش، افراد بسیاري از مسلمانان کشته شدند که تعداد آنها را حدود هفتاد نفر مینویسند گروهی از آنها در
همان صحنه جنگ کشته شدند و پس از جنگ هم در همانجا مدفون گردیدند و چند تن دیگر هم زخمی بودند که به مدینه انتقال
داده شدند و در مدینه به شهادت رسیدند و در قبرستان بقیع دفن شدند.
صفحه : 279
از جمله کسانی که در این جنگ به شهادت رسید حمزة بن عبد المطلب عموي پیامبر بود که به وسیله نیزه غلام هند به نام وحشی
شهید شد. هند بر سر جنازه حمزه آمد و او را مُثله کرد و جگر او را بیرون کشید و تکههایی از آن را خورد و بعدها به او هند
جگرخوار میگفتند.
با پایان یافتن جنگ، ابو سفیان سپاه قریش را در کنار کوه جمع کرد و صدا زد این روز در مقابل روز بدر و دستور داد سپاهیان
چنین شعار بدهند: اعل هبل اعل هبل یعنی اي بت هبل بلند باشی؟ پیامبر هم به سربازان خود دستور داد که شعار بدهند الله اعلی و
ما بت عزي « نحن لنا العزي و لا عزي لکم » : أجل یعنی خدا بزرگتر و با عظمتتر است. ابو سفیان شعار خود را عوض کرد و گفت
داریم و شما ندارید. پیامبر دستور داد مسلمانان چنین شعار دادند: الله مولانا و لا مولی لکم خدا مولاي ماست و شما مولا ندارید.
ابو سفیان سپاه خود را جمع کرد و آهنگ مکه نمود و به مسلمانان گفت سال دیگر باز هم با شما جنگ خواهیم نمود. این ابو
سفیان به جنگ ادامه نداد تا کار را یکسره کند، به این جهت بود که سپاه قریش هم ناتوان شده بودند و جمعی از آنان کشته و
جمعی زخمی شده بودند و قدرت جنگیدن را از دست داده بودند.
در عین حال پس از آنکه مسافتی از مدینه دور شده بودند بعضی از آنان به ابو سفیان گفتند که ما باید کار محمّد را یکسره
میکردیم و حتی خواستند برگردند و مجداداً حمله کنند ولی بعضی از آنها گفتند که اکنون سپاه محمّد خود را جمع و جور کرده
اگر برگردید شاید شکست بخورید و خداوند رعب مسلمانان را بر دل آنها انداخت.
مسلمانان بسیار از این جریان اندوهگین شدند و آنها که فرار کرده بودند پشیمان گشتند و خدا آنها را بخشید. بخشوده شدن آنها
در این آیه آمده است:
( إِن الَّذِینَ تَوَلَّوا مِنکُم یَومَ التَقَی الجَمعان إِنَّمَا استَزَلَّهُم الشَّیطان بِبَعض ما کَسَبُوا وَ لَقَد عَفَا اللّه عَنهُم (آل عمران/ 155
صفحه : 280
کسانی از شما که روز رویارویی دو سپاه فرار کردند، همانا شیطان آنها را به سبب بعضی از کارهایشان لغزانید و همانا خداوند از
آنان درگذشت.
علاوه بر آیاتی که آوردیم خداوند در قرآن کریم در سوره آل عمران حدود پنجاه و هشت آیه درباره جنگ احد آورده و این
جریان را تحلیل کرده است.
در اینجا به عنوان تیمن و تبرك جمعی از سران اصحاب رسول خدا را که در جنگ احد به شهادت رسیدند، نام میبریم:
حمزة بن عبد المطلب، عبد الله بن جبیر، مصعب بن عمیر، عمرو بن ثابت، عبد الله بن حجش، شماس بن عثمان، عمارة بن زیاد،
ثابت بن وقش، عمرو بن جموح، سعد بن ربیع، انس بن نضر، حنظلۀ بن ابی عامر، خلاد بن عمرو بن جموح، ثابت بن دحداحه، یزید
«1». بن حاطب و افراد دیگر. رحمت خدا بر آنان باد
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 159 الی 160
صفحه 187 از 390
اشاره
فَبِما رَحمَۀٍ مِنَ اللّه لِنتَ لَهُم وَ لَو کُنتَ فَ  ظا غَلِیظَ القَلب لانفَضُّوا مِن حَولِکَ فَاعف عَنهُم وَ استَغفِر لَهُم وَ شاوِرهُم فِی الَأمرِ فَإِذا عَزَمتَ
فَتَوَکَّل عَلَی اللّه إِن اللّهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلِینَ ( 159 ) إِن یَنصُ رکُم اللّه فَلا غالِبَ لَکُم وَ إِن یَخذُلکُم فَمَن ذَا الَّذِي یَنصُ رُکُم مِن بَعدِه وَ عَلَی
( اللّه فَلیَتَوَکَّل المُؤمِنُونَ ( 160
به سبب بخشایشی از خداوند با آنها ملایمت کردي و اگر درشتخوي سخت دل بودي، البته از پیرامون تو پراکنده میشدند. پس، از
آنها درگذر و براي آنها طلب آمرزش کن و با آنها در کار مشورت نما و چون تصمیم گرفتی پس بر خدا توکل کن. همانا خداوند
( توکل کنندگان را دوست دارد ( 159
اگر خدا شما را یاري کند، کسی بر شما چیره نخواهد شد
-----------------------------------
1)- جریان جنگ احد در کتب سیره و تاریخ به تفصیل آمده و آنچه گفتیم چکیدهاي بود از منابع زیر: سیره إبن هشام ج 3 ص )
64 به بعد، تاریخ طبري ج 2 ص 58 به بعد، سیره حلبی ج 2 ص 216 به بعد، الروض الانف ج 6 ص 5 به بعد، المغازي واقدي ج 1
ص 199 به بعد، بحار الأنوار ج 20 ص 16 به بعد.
صفحه : 281
( و اگر شما را خوار سازد، چه کسی شما را پس از او یاري میکند و مؤمنان بر خدا توکل کنند ( 160
نکات ادبی
ما در اینجا زایده است و براي تأکید در کلام است. « فیما » -1
از لین مشتق است به معناي ملایمت و ملاطفت. « لنت » -2
خشن، سرسخت، بداخلاق، از فظاظت مشتق شده. « فظّ » -3
در این است فظّ کسی است که بداخلاقی میکند و با اخلاق بد مردم را ناراحت « فظّ » سخت دل و فرق آن با « غلیظ القلب » -4
میسازد و غلیظ القلب کسی است که زود تحت تأثیر قرار نمیگیرد و مهربانی نمیکند.
پراکنده میشوند. انفضاض متفرق شدن پراکنده شدن. « لانفضوا » -5
امر از شور، همفکري و مشورت از شور مشتق شده است که به معناي استخراج عسل است و با مشورت مطالب بیشتري « شاور » -6
بدست میآید.
کارها را به دیگري واگذار کردن، اعتماد به غیر کردن و توکل بر خدا یعنی کار خود را به خدا واگذاشتن، تکیه بر خدا « توکل » -7
کردن.
تفسیر و توضیح
آیه ( 159 ) فَبِما رَحمَۀٍ مِنَ اللّه لِنتَ لَهُم ... پس از پایان جنگ احد، مسلمانان انتظار داشتند که پیامبر به خاطر فرار و سستی آنها در
جنگ، به آنها عصبانی شود ولی دیدند که پیامبر با ملایمت و مهربانی با آنها روبرو شد و این در تقویت روحی آنها بسیار مؤثر بود
و سبب جلب و جذب بیشتر آنها به اسلام شد. و این یکی از الطاف الهی بر پیامبر بود و با رحمتی از جانب خدا و با کمک او پیامبر
چنین مهربان و خوش اخلاق بود. و در آیه شریفه تأکید میکند که به سبب رحمتی از خدا بود که تو با آنان ملایمت کردي و اگر
صفحه 188 از 390
تند و بداخلاق و سخت دل بودي آنها از اطراف تو
صفحه : 282
پراکنده میشدند.
یکی از عوامل مهم پیشرفت اسلام اخلاق والاي پیامبر و حسن معاشرت او با مردم بود. به تعبیر قرآن، اخلاق پیامبراسلام (ص)
داشت اگر بخواهیم نمونههایی از اخلاق حسنه پیامبر را ذکر کنیم کتابی مستقل میشود. او همواره « خلق عظیم » بزرگ بود و او
خیرخواه مسلمانان بود و مانند یک طبیب دلسوز و مهربان با گنهکاران امت رفتار میکرد و اگر بر کسی آسیبی میرسید ناراحت
میشد و غم او را غم خود میدانست:
لَقَد جاءَکُم رَسُول مِن أَنفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیه ما عَنِتُّم حَرِیص عَلَیکُم بِالمُؤمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیم (توبه/ 128 ) هر آینه شما را پیامبري از
خودتان آمده که رنجهاي شما بر او گران است بر شما دلبسته و به مؤمنان دلسوز و مهربان است.
مهربانی و خوش اخلاقی پیامبر هم در ذات او بود و هم با کمک لطف تکوینی خدا بود و هم به سبب فرمان تشریعی خدا بود و
خدا پیامبرش را به ملایمت با مردم دعوت کرده بود:
وَ اخفِض جَناحَکَ لِمَن اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنِینَ (شعراء/ 215 ) با مؤمنان که از تو پیروي کردهاند ملایمت کن.
البته ملایمت همیشه مطلوب نیست و در برابر بدخواهان و دشمنان اسلام و کسانی که امیدي بر هدایت آنها نیست باید شدت عمل
نشان داده شود تا شر و توطئه آنها دفع گردد و لذا قرآن در مورد چنین افرادي امر به خشونت میکند:
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقِینَ وَ اغلُظ عَلَیهِم (توبه/ 73 ) اي پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت بگیر.
همچنین درباره زناکارانی که باید به آنها حدّ بزنند دستور میدهد که در موقع اجراي حدّ دلتان به حال آنها نسوزد:
( وَ لا تَأخُذکُم بِهِما رَأفَۀٌ فِی دِین اللّه (نور/ 2
صفحه : 283
درباره آن دو (زانی و زانیه) شما را در دین خدا مهربانی نگیرد.
در آیه مورد بحث، پس از بیان اخلاق والا و ملایمت و ملاطفت پیامبر اسلام، به آن حضرت سه دستور میدهد. اجراي این
دستورات هم باعث آمرزش گناهان آنها و هم سبب جلب و جذب آنها به سوي اسلام و پیامبر اسلام (ص) میشود و به مسلمانان
شخصیت میدهد:
نخست این آنها را عفو کن و از تقصیر آنها درگذر. همانگونه که در آیه پیش خداوند از تقصیر مسلمانانی که از جنگ احد فرار
کرده بودند، درگذشت و آنها را مورد لطف قرار داد.
دوم این درباره آنها از خدا طلب آمرزش کن تا خدا گناهان آنها را ببخشد.
استغفار پیامبر در حق مسلمانان موضوعیت داشت و سبب آمرزش گناهان آنها میشد همانگونه که در آخرت نیز پیامبر در حق
گنهکاران امت شفاعت خواهد نمود. و میبینیم در آیهاي از قرآن کریم شرط آمرزش گناهان اصحاب پیامبر، استغفار آن حضرت
در حق آنان است:
وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَ هُم جاؤُكَ فَاستَغفَرُوا اللّهَ وَ استَغفَرَ لَهُم الرَّسُول لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِیماً (نساء/ 64 ) و اگر آنان هنگامی که
برخود ظلم کردند، پیش تو بیایند و از خدا طلب آمرزش کنند و پیامبر هم در حق آنها طلب آمرزش کند، خدا را توبه پذیر و
بخشایشگر خواهند یافت.
سوم این در کارها با آنان مشورت کن. مشورت در کارها و احترام به نظر دیگران خواص و برکات بسیاري دارد. هر چند که پیامبر
از طریق وحی تغذیه میشد و نیازي به مشورت با دیگران نداشت ولی در عین حال مأموریت پیدا میکند که با مسلمانان مشورت
صفحه 189 از 390
کند تا هم به آنها شخصیت داده شود و هم روشی باشد که مسلمانان از آن پیروي کنند و همیشه در کارها با یکدیگر مشورت
نمایند همانگونه که در آیه دیگر مسلمانان را چنین توصیف میکند:
صفحه : 284
وَ أَمرُهُم شُوري بَینَهُم (شوري/ 38 ) و کار آنها در میانشان با مشورت است.
باید توجه کرد هر چند که مشورت کردن فواید بسیاري دارد ولی در مقام تصمیم گیري باید یک نفر تصمیم بگیرد و آن فرمانده یا
رئیس یا بزرگ آن جمعیت است و گرنه هرج و مرج لازم میآید. این است که در آیه مورد بحث پس از دستوري که در مورد
مشورت با مردم به پیامبر میدهد، در پایان اضافه میکند که چون تصمیم گرفتی پس بر خدا توکل کن که خدا توکل کنندگان را
دوست دارد. یعنی ممکن است در مقام مشورت نظرات مختلفی داده شود که باید یکی از آنها انتخاب گردد و به پیامبر دستور
میدهد که تو به عنوان رهبر یکی از آنها را انتخاب کن و روي آن تصمیم بگیر و به مرحله عمل بگذار و در عین حال به خدا
توکل کن و کارها را به او واگذار نما.
از این آیه معناي توکل نیز به خوبی روشن میشود. توکل این نیست که انسان هیچ اقدامی نکند و تمام کارها را به خدا واگذار
نماید. بلکه باید تمام اقداماتی را که لازم است انجام داد و در عین حال نتیجه بخشی آنها را از خدا خواست و به خدا اعتماد کرد.
آیه ( 160 ) إِن یَنصُ رکُم اللّه فَلا غالِبَ لَکُم ... با توکل به خدا، انسان خود را در معرض کمکهاي الهی قرار میدهد و خدا کسانی را
که با توکل به او کاري را انجام میدهند یاري میکند و در مقابل، ممکن است خداوند کسانی را در اثر گناه و معصیت خوار
سازد. اگر کسی را خدا یاري کرد، هیچ قدرتی نمیتواند بر او غلبه کند و اگر خدا کسی را خوار کرد، هیچ کس نمیتواند او را
یاري کند. این آیه ناظر به همین مطلب است و خطاب به مسلمانان میفرماید: اگر خدا به شما کمک کرد کسی بر شما چیره
نخواهد شد و اگر شما را خوار کند، چه کسی جز او بر شما کمک خواهد کرد. از این تعبیر چنین استفاده میشود که حتی موقعی
که خدا کسی یا گروهی را خوار کرد، بازهم باید امیدوار کمک خداوند باشد و با اصلاح خود،
صفحه : 285
خویشتن را شایسته کمکهاي الهی سازد و بداند که در حال خوار شدن هم، اگر کمکی هست باز از جانب خداست. و در اینجا رمز
کار را هم به دست میدهد:
توکل، مسلمانان با توکل به خدا کمکهاي او را جلب میکنند.
بحثی درباره مشورت کردن
انسان هر اندازه هم هوش و استعداد و عقل و درایت داشته باشد باز ممکن است در تصمیم گیریهاي خود دچار خطا و اشتباه باشد.
گاهی انسان چیزي را عین صلاح میداند و گمان میکند که صد در صد به نفع اوست ولی بعدها معلوم میشود اشتباه کرده و آن
چیز نه تنها سودمند نبوده بلکه به ضرر او تمام شده است و به قول یکی از متفکران، انسان امسال میفهمد که سال گذشته چقدر
اشتباه کرده است.
براي این اشتباهات و لغزشهاي انسان در تصمیم گیریها به حد اقل برسد، لازم است که با دیگران مشورت کند و از افکار و
اندیشههاي آنان بهرهمند شود. مشورت در کارها خواص و آثار و فواید بسیاري دارد که از جمله آنها فواید زیر را میتوان یاد کرد:
-1 با مشورت کردن، با دیگران اندیشهها و عقول آنان را بر اندیشه و عقل خود اضافه میکند و در واقع به جاي یک فکر، چند فکر
به نفع او کار میکند.
-2 با مشورت کردن به دیگران شخصیت میدهد و احترام میگذارد و همین موضوع با عث جلب محبت آنان به سوي مشورت
صفحه 190 از 390
کننده است.
-3 با مشورت کردن با افراد عاقل، خطا و لغزش انسان به حد اقل میرسد و همیشه بهترین راه را پیش روي خود دارد.
-4 وقتی انسان مشورت کرد و در کار خود موفق شد مورد حسد واقع نمیشود و
صفحه : 286
کسانی که با آنها مشورت شده موفقیت او را موفقیت خود میدانند و از آن خوشحال میشوند.
-5 اگر انسان پس از مشورت، در کار خود شکست بخورد مورد سرزنش و ملامت واقع نمیشود. زیرا او همان کار را کرده که
آنان پیشنهاد کرده بودند.
-6 اگر انسان پس از مشورت شکست خورد، آنها که مورد مشورت قرار گرفته بودند به کمک او میآیند و شکست او را شکست
خود میدانند و با او همدردي میکنند.
البته فواید مشورت کردن بیش از اینهاست و عمده آن همان افزایش ضریب موفقیت و استفاده از تجربه و اندیشه دیگران است. به
خاطر همین فواید و آثار است که اسلام مردم را به مشورت کردن در کارها دعوت کرده و اگر نگوییم که مشورت در امور مهم
واجب است حد اقل میتوان آن را مستحب مؤکد دانست.
اینک آیات و روایاتی را که دلالت بر مطلوب بودن مشورت در اسلام میکند در اینجا میآوریم:
در قرآن کریم، این واژه با مشتقات آن سه بار ذکر شده است:
-1 فَاعف عَنهُم وَ استَغفِر لَهُم وَ شاوِرهُم فِی الَأمرِ فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَی اللّه إِن اللّهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلِینَ (آل عمران/ 159 ) از آنها در
گذر و به آنها طلب آمرزش کن و با آنها در کار مشورت نما و چون تصمیم گرفتی پس بر خدا توکل کن. همانا خدا توکل
کنندگان را دوست دارد.
در این آیه پیامبر اسلام با آنکه مسائل را از طریق وحی دریافت میکرد و عقل و اندیشه برتري داشت، در عین حال مأموریت
مییابد که در کارها با مسلمانان مشورت کند. البته او نیازي به مشورت نداشت ولی براي احترام به دیگران و شخصیت دادن به آنها
مأمور به این کار بود و هم این مشورت کردن در میان مسلمانان به صورت یک سنت مطرح شود و مسلمانان با یکدیگر مشورت
کنند.
یک فایده دیگر مشورت کردن پیامبر این بود که افراد دلسوز و خیرخواه را از افراد
صفحه : 287
مغرض و بدخواه باز میشناخت.
این آیه بعد از جنگ احد نازل شده و ممکن است هدف آیه مشورت کردن پیامبر در امر جنگ باشد ولی جنگ موضوعیت ندارد
و شامل مسایل دیگر هم میشود.
در تاریخ اسلام چندین نمونه جالب از مشورت پیامبر با اصحاب نقل شده است که بزودي ذکر خواهیم کرد.
-2 وَ الَّذِینَ استَجابُوا لِرَبِّهِم وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمرُهُم شُوري بَینَهُم وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُونَ (شوري/ 38 ) و (مؤمنان) کسانی هستند که
دعوت پروردگار خود را پاسخ دادهاند و نماز را برپا داشتهاند و کارشان در میانشان با مشورت است و از آنچه دادهایم انفاق
میکنند.
به طوریکه ملاحظه میفرمایید یکی از نشانههاي مؤمنان در این آیه این است که آنها با یکدیگر مشورت میکنند و این نشانه در
کنار نشانههاي دیگري مانند اقامه نماز و انفاق در راه خدا ذکر شده که دلیل بر مطلوب بودن زیاد مشورت کردن است.
و نیز از این آیه فهمیده میشود که مشورت کردن باید به صورت یک عادت و سنت میان مسلمانان باشد و آنها همیشه با یکدیگر
صفحه 191 از 390
مشورت کنند.
-3 فَإِن أَرادا فِصالًا عَن تَراض مِنهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیهِما (بقره/ 333 ) پس اگر (پدر و مادر) بخواهند (کودك خود را) با
رضایت هر دو و با مشورت با یکدیگر از شیر باز گیرند اشکالی ندارد.
در این آیه درباره یک موضوع خانوادگی که چندان هم اهمیت ندارد، چنین رهنمون داده میشود که زن و مرد درباره بازگیري
کودك خود از شیر مادر با یکدیگر مشورت کنند. وقتی درباره چنین موضوعی مشورت لازم باشد، روشن است که در مسائل دیگر
هم لازم میشود.
روایاتی که درباره ارزش و اهمیت و لزوم مشورت کردن وارد شده بسیار است و حضرات معصومین (ع) همواره مردم را به این کار
دعوت کردهاند. و ما اینک بعضی از آنها را نقل میکنیم:
صفحه : 288
«1». -1 قیل یا رسول الله (ص) ما الحزم! قال: مشاورة ذوي الراي و اتباعهم
به پیامبر خدا گفته شده که احتیاط چیست! فرمود: مشورت کردن با صاحبان اندیشه و پیروي از آنها.
«2». -2 قال علی (ع): من استبدّ برأیه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها
علی (ع) فرمود: هر کس در رأي خود استبداد کند هلاك میشود و هر کس با مردان مشورت کند در عقل آنها شریک شده
است.
-3 قال رسول الله (ص): مشاورة العاقل الناصح رشد و یمن و توفیق من الله فاذا اشار علیک الناصح العاقل فایاك و الخلاف فان فی
«3». ذلک العطب
پیامبر خدا (ص) فرمود: مشورت کردن با فرد عاقل نصیحتگو، هم هدایت است و هم خوش یمن است و هم توفیقی از خداست
پس وقتی نصیحت گوي عاقل به تو راه نشان داد، مبادا که خلاف آن کنی زیرا که در این صورت هلاك میشوي.
-4 عن ابی عبد الله (ع) قال: استشر العاقل من الرجال الورع فانه لا یأمر الّا بخیر و ایاك و الخلاف فان مخالفۀ الورع العاقل مفسدة فی
«4». الدین و الدنیا
امام صادق (ع) فرمود: با فردي عاقل از مردان پرهیزگار مشورت کن زیرا که او تو را جز به خیر فرمان نمیدهد و از مخالفت با او
پرهیز کن چون مخالفت با پرهیزگار عاقل فساد و تباهی دین و دنیا را به دنبال دارد.
«5». -5 عن ابی عبد الله (ع) قال: فیما اوصی به رسول الله (ص) علیّا (ع) قال: لا مظاهرة اوثق من المشاورة و لا عقل کالتدبیر
امام صادق (ع) فرمود: از جمله وصیتهاي پیامبر (ص) به علی (ع) این بود که فرمود: کمکی مهمتر و محکمتر از مشورت کردن
نیست و عقلی مانند تدبیر نیست.
-----------------------------------
1)- وسائل الشیعه ج 8 ص 424 )
2)- نهج البلاغه حکمت 161 )
3)- وسائل الشیعه ج 8 ص 426 )
4)- همان )
5)- همان ص 424 )
صفحه : 289
از این گونه روایات درباره اهمیت مشورت و این با چه کسانی مشورت کنیم بسیار است و ما نمونههایی را آوردیم.
صفحه 192 از 390
وقتی تاریخ زندگی پیامبر اسلام (ص) را میخوانیم نمونههاي جالبی از مشورت کردنهاي آن حضرت را با اصحاب خود میبینیم.
نمونه اول. پیش از جنگ بدر به پیامبر اسلام خبر رسید که قافلهاي از مشرکان در کنار مدینه در حال حرکت است و نیز سپاه قریش
از مکه حرکت کرده به سوي مدینه میآید. آن حضرت درباره این به کدام یک از این دو گروه حمله کند با اصحاب خود
مشورت کرد هر کس چیزي گفت و از جمله سعد بن معاذ گفت: یا رسول الله پدر و مادرم فداي تو باد ما به تو ایمان آوردهایم و به
حقانیت تو شهادت دادهایم هر چه خواهی به ما دستور بده و هر چه خواهی از اموال ما بردار و هر چه خواهی رها کن. به خدا قسم
اگر ما را دستور دهی که در دریا غوطهور شویم همان را میکنیم و شاید خداوند چیزي را به تو نشان بدهد که باعث خوشحالی تو
«1». باشد ما را با برکت خدا کوچ بده. پیامبر از این گفته خوشحال شد و فرمان کوچ داد
نمونه دوم. در جنگ احزاب وقتی پیامبر اسلام از اجتماع دشمنان با خبر شد با اصحاب خود مشورت کرد که آیا به سوي آنها کوچ
«2». کنند و یا در مدینه بمانند و از شهر دفاع کنند راي اصحاب بر شق دوم قرار گرفت و پیامبر نیز چنین کرد
نمونه سوم. باز در جنگ احزاب که همان جنگ خندق بود پیامبر درباره چگونگی دفاع از مدینه با اصحاب خود مشورت کرد.
سلمان فارسی چنین نظر داد که دورشهر را خندق بکنیم تا دشمن نتواند از هر جا که خواست عبور کند. این کار را ما در بلاد فرس
«3». انجام میدادیم. جبرئیل نازل شد و نظر سلمان را تأیید کرد و پیامبر دستور کندن خندق را داد
نمونه چهارم. باز در جنگ احزاب پس از بیست و یک روز محاصره مدینه از
-----------------------------------
1)- واقدي، المغازي ج 1 ص 48 )
[.....] 2)- مفید، الارشاد ص 51 )
3)- تفسیر القمی ج 2 ص 177 )
صفحه : 290
سوي مشرکان پیامبر با اصحاب خود درباره دادن امتیازاتی به آنها و پیشنهاد صلح مشورت کرد آنها نظر دادند که با مشرکان صلح
«1». نمیکنیم و میجنگیم. پیامبر از گفته آنها خوشحال شد و به جنگ ادامه داد
نمونه پنجم. در جنگ احد پیامبر با اصحاب خود در این باره مشورت کرد که آیا به سوي سپاه مشرکان حرکت کنند و در بیرون
مدینه با آنها بجنگند یا در مدینه بمانند و در داخل شهر با آنها کارزار کنند بعضی از بزرگان اصحاب ماندن در مدینه را ترجیح
دادند و خود پیامبر نیز همین نظر را داشت ولی اکثریت اصحاب چنین نظر دادند که به سوي سپاه مشرکان حرکت کنند و در بیرون
شهر با آنها بجنگند. پیامبر رأي اکثریت را پذیرفت و سپاه را حرکت داد و در احد با دشمن جنگید. البته در این جنگ مسلمانان
«2». شکست خوردند و درستی نظر پیامبر روشن شد ولی به هر حال آن حضرت مطابق نظر اکثریت عمل کرد
درست است که همه این موارد که پیامبر با اصحاب خود مشورت کرد، مربوط به جنگ است ولی مورد مخصص نمیشود و در
مسأله را عمومیت داد به « تنقیح مناط » عام است و شامل تمام کارها میگردد. از این گذشته میتوان با اصل « الامر » آیه شریفه کلمه
این بیان که هر دلیل و ملاکی مجوز مشورت کردن و عمل به راي اکثریت در جنگ است همان دلیل و ملاك در کارهاي دیگر
هم وجود دارد بخصوص این جنگ باعث ریخته شدن خون افراد است و این موضوع اهمیت زیادي دارد وقتی مشورت در اینجا که
«3». خیلی مهم است مورد عمل باشد در موارد دیگر به طریق اولی مورد عمل خواهد بود
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 161 الی 164
اشاره
صفحه 193 از 390
وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَن یَغُل وَ مَن یَغلُل یَأت بِما غَل یَومَ القِیامَۀِ ثُم تُوَفّی کُلُّ نَفس ما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلَمُونَ ( 161 ) أَ فَمَن اتَّبَعَ رِضوانَ اللّهِ
کَمَن باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه وَ مَأواه جَهَنَّم وَ بِئسَ المَصِ یرُ ( 162 ) هُم دَرَجات عِندَ اللّه وَ اللّه بَصِ یرٌ بِما یَعمَلُونَ ( 163 ) لَقَد مَن اللّه عَلَی
المُؤمِنِینَ إِذ بَعَثَ فِیهِم رَسُولًا مِن أَنفُسِهِم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُم الکِتابَ وَ الحِکمَۀَ وَ إِن کانُوا مِن قَبل لَفِی ضَلال مُبِینٍ
(164)
-----------------------------------
1)- الارشاد ص 52 )
2)- بحار الأنوار ج 20 ص 93 )
3)- رجوع شود به: مرتضی شیرازي، شوري الفقهاء ص 40 )
صفحه : 291
هیچ پیامبري را شایسته نیست که خیانت کند و هر کس خیانت کند با آن خیانتی که کرده در روز قیامت بیاید. آنگاه به هر
( شخصی آنچه انجام داده پاداش داده شود و به آنها ستم روا نمیگردد ( 161
آیا کسی که از خشنودي خدا پیروي کرده مانند کسی است که به خشم خدا بازگشته و جاي او جهنم است و چه بد جایگاهی
( است ( 162
( آنها، رتبههایی نزد خدا دارند و خدا به آنچه انجام میدهند، بیناست ( 163
همانا خداوند بر مؤمنان منت نهاد هنگامی که در میان آنها پیامبري از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان تلاوت میکند و
( آنان را پاکیزه میسازد و کتاب و حکمت به آنان میآموزد هر چند که از پیش در گمراهی آشکاري بودند ( 164
نکات ادبی
خیانت. این واژه در اصل به معناي وارد شدن پنهانی آب به داخل درخت است. و چون خیانت به صورت مخفیانه انجام « غلول » -1
میگیرد، این واژه در خیانت استعمال شد.
مجزوم است. چون در جمله شرطیه واقع شدهاند. « یغلل » مانند « یأت » -2
در اینجا یعنی پاداش عمل بطور کامل و بدون نقصان داده میشود این واژه در جاهاي دیگر به معناي اخذ کردن، « توفی » -3
برگرفتن و قبض روح هم آمده است.
محل بازگشت. « مبوّء » . رجوع کرد « باء » -4
گفته شده که تقدیر آن ذو درجات است ولی ظاهر این است که نیازي به این تقدیر نیست بلکه خود آن دو « هم درجات » -5
گروه، درجهها و رتبههایی هستند.
صفحه : 292
در اصل به معناي قطع است. «ّ من » یا به معناي منت گذاشتن و یا به معاي نعمت دادن است و «ّ من » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 161 ) وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَن یَغُل ... گاهی بعضی از مسلمانان ضعیف الایمان در تقسیم غنایم جنگی، درباره پیامبر سوء ظن داشتند
و آن حضرت را متهم به تبعیض ناروا و خیانت میکردند. این آیه پاسخی به گمان بد آنها در مورد پیامبر است و قاطعانه میفرماید
که هیچ پیامبري را نمیسزد که خیانت کند. یعنی خیانت از ساحت قدس پیامبران بدور است و اساساً پیامبران، معصوم هستند.
صفحه 194 از 390
باید توجه داشت که آیه شریفه منحصر در تقسیم غنایم جنگی نیست بلکه عمومیت دارد و شامل همه موارد میشود و این پیامبر در
هیچ مورد خیانت نمیکند از جمله در اداي وحی الهی و ابلاغ پیام خداوند، خیانت نمیکند بلکه او امین است و آنچه از سوي
خداوند به او القا میشود بدون کم و کاست به مردم ابلاغ میکند و در رساندن پیام خداوند، خیانت نمیکند بلکه او امین است.
در آیات دیگر درباره امانتداري پیامبران مطالبی آمده از جمله:
46 ) و اگر او برخی از سخنان را به دروغ به ما - وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الَأقاوِیل.ِ لَأَخَ ذنا مِنه بِالیَمِین.ِ ثُم لَقَطَعنا مِنه الوَتِینَ (حاقه/ 44
نسبت میداد، هر آینه او را با قدرت میگرفتیم و شاهرگ او را میبریدیم.
در این آیه با شدت هر چه تمامتر خیانت در اداي وحی الهی از پیامبر نفی میشود و این مطلب روشن میگردد که علاوه بر این بر
پیامبر شایسته نیست که خیانت کند، حتی او نمیتواند و قدرت آن را ندارد که در وحی خیانت نماید زیرا خداوند در چنین
صورتی او را به شدت مؤاخذه میکند و او را میکشد. البته این درباره پیامبران راستین است که خیانت آنها خطرناك است ولی
کسانی که به دروغ
صفحه : 293
ادعاي نبوت میکنند و دروغگویی آنها روشن است (مانند مسیلمه کذاب) اینجا مؤاخذه این جهانی ندارد. چون دروغگویی او
براي نوع مردم واضح است.
در آیه مورد بحث، پس از نفی هر نوع خیانتی از پیامبران، اضافه میکند که اساساً هر کس خیانت کند، در روز قیامت با آن خیانتی
که کرده محشور میشود و اهل محشر خیانتکاري او را مشاهده میکنند و آنگاه به پاي حساب میرود و خدا هر کس را مطابق با
عملی که در دنیا کرده پاداش میدهد و این پاداش بطور کامل و بدون نقصان خواهد بود و نیز بطور عادلانه داده خواهد شد و به
کسی ستم نخواهد رفت.
163 ) أَ فَمَن اتَّبَعَ رِضوانَ اللّه ... در آیه پیش سخن از پاداشی بود که روز قیامت خداوند بطور عادلانه در مقابل اعمال - آیات ( 162
مردم به آنها خواهد داد و مسلم است که پاداشها متفاوت خواهد بود، کسانی پاداش نیک و کسانی پاداش بد خواهند گرفت که
بستگی به اعمال آنها در دنیا دارد، و اینک در این آیات براي تثبیت این مطلب میپرسد: آیا کسی که از خوشنودي خداوند پیروي
کرده و داراي ایمان و عمل صالح است با کسی که به خشمی از خدا برگشته یعنی با کارهاي خود خدا را به غضب آورده، یکسان
هستند! بدون شک این دو گروه یکسان نیستند.
گروه اول در بهشت خواهند بود و گروه دوم در جهنم جاي خواهند گرفت و چه بدجایگاهی است.
اینها نزد خداوند، رتبهها و درجههایی دارند و هر کدام را منزلتی است حتی این دو گروه در میان خودشان نیز درجههایی دارند.
بدین معنا که اهل بهشت خود درجهها و رتبههاي مختلفی دارند، بعضیها ایمان قویتر و اعمال شایسته بیشتري داشتهاند آنها مسلماً در
مقایسه با کسانی که اعمال شایسته کمتري داشتهاند، در درجه بالاتري قرار دارند. در بعضی از روایات، ایمان به هفتاد درجه تقسیم
شده است. در مقابل آنها گروه دوم نیز درجاتی دارند بعضیها خدا را بیشتر به خشم آوردهاند و بعضیها کمتر و مسلماً این افراد
یکسان نخواهند بود و در جهنم درجات
صفحه : 294
مختلفی خواهند داشت و خدا به آنچه در دنیا انجام میدهند آگاه و بیناست و مطابق با اعمالشان با آنها رفتار خواهد کرد.
آیه ( 164 ) لَقَد مَن اللّه عَلَی المُؤمِنِینَ ... در میان نعمتهاي بیشماري که خداوند براي بشر ارزانی داشته است، نعمت وجود پیامبر
اسلام، جایگاه ویژهاي دارد و خداوند در آیات متعددي از این نعمت به بزرگی یاد میکند. از جمله در همین آیه چنین تعبیر
میکند که خداوند بر مؤمنان منت گذاشت و از خود آنها پیامبري را در میانشان مبعوث کرد. البته وجود پیامبر براي همه بشر نعمت
صفحه 195 از 390
است ولی چون فقط مؤمنان از آن آگاهی دارند و استفاده میکنند لذا در این آیه منت را بر مؤمنان میگذارد. این پیامبر از خود
آنها و از جنس بشر بوده و هم با فرهنگ آنها آشنایی داشته است، خود نعمت دیگري است زیرا در آغاز دعوت پیامبر اگر با او
انس و الفتی نداشتند، پذیرش دعوت او مشکل بلکه غیر ممکن بود و این با دورههاي بعدي فرق میکند دورههایی که اسلام قوت
گرفته و دعوت آن آشکار گشته و جمعیتی به آن ایمان آورده و آن را تبلیغ میکنند.
پس از یادآوري نعمت وجود رسول گرامی اسلام، هدفهاي رسالت او را بیان میکند که در اینجا سه هدف تذکر داده شده:
نخست این، پیامبر آیات خدا را براي آنها تلاوت میکرد و وحی الهی و پیام خداوند را به آنها میرسانید. با این پیام رسانی بود که
نور ایمان در دلهاي مؤمنان جاي میگرفت و بر آن میافزود.
دوم این، مؤمنان را از لحاظ روحی پرورش میداد و روح آنها را تزکیه و تهذیب میکرد یعنی در آنها فضایل انسانی و اخلاق
کریمه و صفات حسنه به وجود میآورد.
سوم این، به مؤمنان کتاب و حکمت یاد میداد و آنها را به قلههاي رفیع علم و دانش رهنمون میشد. شاید منظور از کتاب ظواهر
شریعت و منظور از حکمت اسرار آن باشد. و شاید هم کتاب متن قرآن باشد و حکمت محتواي آن و شاید هم
صفحه : 295
کتاب برنامه زندگی باشد و حکمت افقهاي بالایی که در اثر تقوا و ایمان، مؤمنان به آن میرسد. پیامبر اینهمه را بر مؤمنان عصر
خود یا همان عربهاي جاهلی میآموخت در حالی که آنان پیش از اسلام در گمراهی آشکار بودند.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 165 الی 168
اشاره
أَ وَ لَمّا أَصابَتکُم مُصِ یبَۀٌ قَد أَصَ بتُم مِثلَیها قُلتُم أَنّی هذا قُل هُوَ مِن عِندِ أَنفُسِکُم إِن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ ( 165 ) وَ ما أَصابَکُم یَومَ
التَقَی الجَمعان فَبِإِذن اللّه وَ لِیَعلَمَ المُؤمِنِینَ ( 166 ) وَ لِیَعلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا وَ قِیلَ لَهُم تَعالَوا قاتِلُوا فِی سَبِیل اللّه أَوِ ادفَعُوا قالُوا لَو نَعلَم قِتالًا
لاتَّبَعناکُم هُم لِلکُفرِ یَومَئِذٍ أَقرَب مِنهُم لِلإِیمان یَقُولُونَ بِأَفواهِهِم ما لَیسَ فِی قُلُوبِهِم وَ اللّه أَعلَم بِما یَکتُمُونَ ( 167 ) الَّذِینَ قالُوا
( لِإِخوانِهِم وَ قَعَدُوا لَو أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُل فَادرَؤُا عَن أَنفُسِکُم المَوتَ إِن کُنتُم صادِقِینَ ( 168
آیا هر وقت مصیبتی به شما رسد که دو برابر آن را وارد کردهاید، میگویید: این از کجاست! بگو آن از جانب خودتان است. همانا
( خداوند بر هر چیزي تواناست ( 165
( و آنچه در روز درگیري دو گروه به شما رسید، به اذن خدا بود و براي آن بود که مؤمنان را معلوم بدارد ( 166
و نیز کسانی را که منافق بودند معلوم بدارد، به آنها گفته میشد:
بیایید در راه خدا بجنگید یا دفاع کنید. میگفتند: اگر میدانستیم که جنگی خواهد بود، البته از شما پیروي میکردیم. آنها در آن
روز به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان. آنان به دهانشان چیزي را میگویند که در دلهایشان نیست و خدا به آنچه پنهان میدارند
( آگاهتر است ( 167
آنان کسانی هستند که خود نشستند و درباره برادرانشان گفتند: اگر از ما پیروي میکردند کشته نمیشدند. بگو: اگر راستگو
( هستید، مرگ را از خودتان دفع کنید ( 168
صفحه : 296
نکات ادبی
صفحه 196 از 390
همزه براي استفهام است و واو بعد از استفهام براي ربط دادن دو جمله بعدي به یکدیگر است. « أ و لمّا » -1
دو گروه به هم رسیدند، درگیر شدند، رویا روي گشتند. « التقی الجمعان » -2
به صورت جمله فعلیه آمده. جمله اسمیه براي ثبات است چون مؤمنان « الّذین نافقوا » به صورت جمله اسمیه آمده ولی « المؤمنین » -3
در ایمان خود ثابت بودند و جمله فعلیه براي تجدد است چون براي منافقان، نفاق عارض شده بود.
است. « الی » لام در اینجا به معناي « للکفر » -4
جمع فم به معناي دهان. این واژه یک واژه استثنایی است که در بعضی از حالات، آخر آن میم است مانند حالت مفرد و « افواه » -5
تثنیه و در بعضی از حالات آخر آن هاء است مانند حالت جمع و در بعضی از حالات آخر آن واو است مانند حالت اضافه که
حالت رفع آن با واو میآید مانند بقیه اسماء ستّه.
واو در اینجا واو حالیه است و این جمله جمله حالیه است. « و قعدوا » -6
از درء به معناي دفع آمده. « فادرء وا » -7
تفسیر و توضیح
168 ) أَ وَ لَمّا أَصابَتکُم مُصِ یبَۀٌ ... بازهم سخن از جنگ احد و پی آمدهاي آن است. در جنگ احد مسلمانان شکست - آیات ( 165
خوردند و این در حالی بود که آنها انتظار چنین شکستی را نداشتند زیرا گمان میکردند که حضور پیامبر در جنگ و ایمانی که
آنها به خدا داشتند آنها را در برابر دشمن پیروز خواهد کرد هر چند که خودشان کاري نکنند. در این آیه این اندیشه را رد میکند
و اظهار میدارد:
اولًا مصیبتی که بر شما رسید دو برابر آن را شما در جنگ بدر بر مشرکان وارد کرده بودید چون در جنگ احد هفتاد نفر از
مسلمانان شهید شدند و این در حالی بود که مسلمانان در جنگ بدر هفتاد نفر از آنها را کشته و هفتاد نفر را اسیر کرده بودند و این
صفحه : 297
میرساند که شکست و پیروزي دست به دست میگردد. و براي خود عواملی دارد.
ثانیاً مصیبت جنگ احد نتیجه عملکرد خودتان بود شما از دستور فرماندهی تخلف کردید و کسانی که پیامبر آنان را مأمور حفظ
آن تنگه کرده بود، به قصد جمع آوري غنایم جنگی سنگر خود را رها کردند و همین مسأله باعث شکست مسلمانان گردید.
بنابراین عامل اصلی شکست جنگ احد خود شما بودید. در پایان آیه عمومیت قدرت خدا را بر هر چیزي خاطرنشان میسازد تا
مسلمانان بدانند که همه چیز در دست خداست ولی بر اساس معیار و ضابطه است.
این حقیقت در آیه بعدي به گونهاي دیگر مطرح میشود و آن این خطاب به مسلمانان اظهار میدارد مصیبتی که در روز درگیري و
رویارویی دو گروه یعنی مسلمانها و مشرکان بر شما وارد شد، به اذن خدا بود. منظور از اذن خدا در اینجا همان قضاي حتمی
خداوند و سنتهاي الهی حاکم بر تاریخ است. طبق سنت الهی اگر گروهی مقاومت کنند و از دستور پیامبرشان سرپیچی نکنند
خداوند آن گروه را پیروز میسازد ولی اگر بر عکس شد، دچار دشواریها و شکستها خواهند بود. در جنگ احد هم همین سنت
الهی حاکم بود و بنابراین، مصیبتی که بر مسلمانان وارد شد مطابق با اذن خدا و مشیت خدا بوده است.
از این گذشته این مصیبت باعث شد که خداوند مؤمنان و منافقان را معلوم کرد وصف این دو گروه مشخص شد و روشن گردید
که چه کسی تا پاي جان در راه خدا جهاد میکند و چه کسی منافقانه عمل میکند و باعث تضعیف روحیه مسلمانان میشود.
منظور از منافقان در این آیه آن گروه سیصد نفري بود که در آغاز جنگ احد از رفتن به جنگ خودداري کردند و از صف
مسلمانها جدا شدند و چون به آنان گفته شد که شما نیز بیایید و در راه خدا جهاد کنید و یا حد اقل از خانه و کاشانه و کیان خود
صفحه 197 از 390
دفاع کنید، آنها براي فرار از جنگ چنین گفتند اگر میدانستیم که جنگی اتفاق میافتد، در جنگ شرکت میکردیم. این سخن
بهانهاي بیش نبود و نشانی از
صفحه : 298
بی اعتقادي آنها به پیامبر بود. گویا آنها سخن پیامبر را که جنگ را پیش بینی میکرد و آنها را دعوت به جهاد مینمود باور
نداشتند و این خود نوعی کفر بود.
قرآن کریم درباره این گروه از منافقان تعبیر جالبی میآورد و میفرماید آنها در آن روز که چنین گفتند، به کفر نزدیکتر بودند تا
ایمان و آنها در زبانهایشان چیزي را میگویند که مخالف دلهایشان است. یعنی آنها تا این سخن را نگفته بودند، مسلمانان آنها را
از خودشان میدانستند ولی با این سخن ماهیت واقعی آنها روشن شد و تمایل آنها به جبهه کفر معلوم گردید.
دیگر این تا پیش از تخلف آنها از جهاد و گفتن این سخنان، امیدي بر ایمان آنها بود ولی با این اقدام و با این سخنان، آنها خود را
به کفر نزدیکتر ساختند و امید بر هدایت آنها از دست رفت.
خصوصیت بارز منافقان دوچهرگی آنهاست و این آنها بر خلاف عقیده باطنی خود سخن میگویند و چیزي را اظهار میدارند که
عکس آن را عقیده دارند. در این آیه ضمن بیان این ویژگی منافقان، اضافه میکند که خداوند به آنچه آنها پنهان میدارند آگاهتر
است. این تعبیر که خدا آگاهتر است میرساند که مؤمنان نیز به دورویی آنها پی بردهاند و آن هنگامی بود که آنها با یک بهانه
واهی از شرکت در جنگ خودداري کردند و پرده از روي نفاق آنها برداشته شد و مسلمانان آنها را شناختند ولی مسلم است که
خداوند به نفاق آنها و مطالبی که در دل نهان داشتهاند، آگاهتر است.
در آیه بعدي سخن بیمایه دیگري را که این منافقان میگفتند، مطرح میکند و به آن پاسخ میدهد. سخن آنها این بود که
میگفتند: اگر آنها که کشته شدهاند مانند ما در جنگ شرکت نمیکردند و سخن ما را میپذیرفتند کشته نمیشدند. منافقان در
حالی که خودشان از جنگ خودداري کرده بودند، این سخن را در حق شهیدان به زبان میآوردند. خداوند در پاسخ آنها
میفرماید: اگر راست میگویید، مرگ را از خودتان دفع کنید. یعنی شما که در جنگ شرکت نکردهاید نیز خواهید مرد و شما
صفحه : 299
نخواهید توانست از چنگال مرگ فرار کنید. بنابراین شرکت یا عدم شرکت در جنگ باعث مرگ یا زندگی نیست بلکه هر انسانی
اجل معینی دارد که چون بر سر رسد خواهد مرد.
این سخن منافقان و پاسخی که به آنها داده شد به صورت دیگر چند آیه پیش هم عنوان شده بود.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 169 الی 175
اشاره
وَ لا تَحسَ بَن الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیل اللّه أَمواتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ ( 169 ) فَرِحِینَ بِما آتاهُم اللّه مِن فَضلِه وَ یَستَبشِرُونَ بِالَّذِینَ لَم
یَلحَقُوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلاّ خَ وف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ ( 170 ) یَستَبشِرُونَ بِنِعمَ ۀٍ مِنَ اللّه وَ فَضل وَ أَن اللّهَ لا یُضِ یع أَجرَ المُؤمِنِینَ
171 ) الَّذِینَ استَجابُوا لِلّه وَ الرَّسُول مِن بَعدِ ما أَصابَهُم القَرح لِلَّذِینَ أَحسَ نُوا مِنهُم وَ اتَّقَوا أَجرٌ عَظِیم ( 172 ) الَّذِینَ قالَ لَهُم النّاس إِنَّ )
( النّاسَ قَد جَمَعُوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم إِیماناً وَ قالُوا حَسبُنَا اللّه وَ نِعمَ الوَکِیل ( 173
فَانقَلَبُوا بِنِعمَۀٍ مِنَ اللّه وَ فَضل لَم یَمسَسهُم سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضوانَ اللّه وَ اللّه ذُو فَضل عَظِیم ( 174 ) إِنَّما ذلِکُم الشَّیطان یُخَوِّف أَولِیاءَه فَلا
( تَخافُوهُم وَ خافُون إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ ( 175
صفحه 198 از 390
( و کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند مردگان مپندار بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزي داده میشوند ( 169
آنان به آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده شادمان هستند و درباره کسانی که پشت سرشان هستند و هنوز به آنها ملحق
( نشدهاند خوشحالی میکنند به این نه بیمی بر آنان است و نه آنها اندوهگین میشوند ( 170
( با نعمت و بخششی از خدا و این خدا اجر مؤمنان را ضایع نمیکند، خوشحالی میکنند ( 171
کسانی که به خدا و پیامبر، پس از جراحتی که به آنان رسیده، پاسخ نیکو داده است. براي کسانی از آنها که خوبی کنند و
پرهیزگاري نمایند پاداشی بزرگ است
صفحه : 300
(172)
کسانی که مردم به آنها گفتند: مردمان در برابر شما گرد آمدهاند پس، از آنها بترسید. پس بر ایمانشان افزوده میشود و میگویند:
( خدا ما را بس است و چه خوب کارسازي است ( 173
پس آنان با نعمت و بخششی از خدا بازگشتن در حالی که هیچ بدي به آنان نرسیده بود و آنان از خوشنودي خدا پیروي کردند و
( خدا صاحب بخشش بزرگ است ( 174
( همانا این شیطان است که دوستانش را میترساند. پس، از آنها نترسید از من بترسید اگر با ایمان هستید ( 175
نکات ادبی
فعل مضارع مفرد مخاطب مؤکد به نون تأکید ثقیله. «ّ تحسبن » -1
خبر مبتداي محذوف، هم احیاء. « احیاء » -2
جمع فرِح به معناي شادمانی. این کلمه به جهت حال بودن محلًا منصوب است. « فرحین » -3
شادمانی میکنند. استبشار به معناي طلب مژده که منظور همان خوشحالی و شادمانی است. از بشره به معناي ظاهر « یستبشرون » -4
انسان مشتق شده چون خوشحالی در ظاهر انسان آشکار میگردد.
ناراحتی برگذشته. « حزن » ترس از آینده و « خوف » -5
پاداش افزونتر که از لطف و عنایت خداوند ناشی میشود. « فضل » در اینجا پاداشی است که شهداء مستحق آن هستند و « نعمت » -6
اولی مبتداست « الّذین » بعدي صفت براي مؤمنین است که در آیه قبلی آمده و یا بگوییم « الّذین » و « الّذین » این « الّذین استجابوا » -7
و للذین احسنوا خبر آن است و الّذین دوم صفت براي اولی است.
به یک معناست و آن پاسخ نیکو دادن و فرمان بردن است. « اجاب » و « استجاب » -8
یعنی خدا ما را کفایت میکند، خدا ما را بس است. « حسبنا الله » -9
صفحه : 301
جرح، زخم. اصل این کلمه به معناي خلوص است چون درد و رنج زخم را انسان به تنهایی میکشد. « قرح » -10
حال است از ضمیر انقلبوا. « لم یمسسهم سوء » -11
تفسیر و توضیح
171 ) وَ لا تَحسَ بَن الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیل اللّه ... دیدیم که منافقان و مسلمانان سست ایمان درباره کشته شدگان جنگ - آیات ( 169
احد نغمههایی ساز کردند و اظهار داشتند که اگر آنها در جنگ شرکت نمیکردند، کشته نمیشدند. خداوند علاوه بر پاسخ
صفحه 199 از 390
روشنی که در آیات پیش به آنها داد، اینک در این آیه از مقام والاي شهداي راه خدا سخن میگوید تا معلوم شود که با این مقام و
مرتبهاي که شهدا به دست میآورند، نباید کشته شدن را براي آنها موجب بدبختی و ناراحتی دانست بلکه باید آن را سعادت و
موفقیتی دانست که این شهیدان به آن نایل شدهاند.
طبق این آیه، کشته شدگان در راه خدا، در واقع کشته نشدهاند و نباید آنها را کشته بدانیم بلکه آنها زندهاند و نزد خدا روزي
میخورند. نظیر این آیه را در سوره بقره هم داشتیم (بقره/ 154 ) و در تفسیر آن آیه نظر خود را درباره حقیقت زنده بودن شهیدان
بیان کردیم و خلاصه آن این است که شهیدان در عالم برزخ نوعی حیات واقعی دارند که ما از درك حقیقت آن ناتوانیم. آنها در
آنجا نزد پروردگارشان روزي میخورند و از فضل و عنایتی که خدا به آنها کرده شادمان هستند و درباره برادران دینی خود و
مجاهدانی که هنوز به آنها نپیوستهاند، خوشحالی میکنند به این آنها نیز اگر شهید شوند از فضل و نعمت خدا بهرهمند خواهند شد
و خوف و حزنی بر آنان نیست و نیز از این خوشحالند که خداوند پاداش مؤمنان را ضایع نمیکنند.
آیه ( 172 ) الَّذِینَ استَجابُوا لِلّه وَ الرَّسُول ... پس از پایان جنگ احد و شکستی که مسلمانان در این جنگ خوردند، مشرکان مکه به
سرکردگی ابو سفیان به سوي شهر خود مراجعت میکردند که در بین راه ابو سفیان به خود آمد و چنین اندیشید
صفحه : 302
که ما باید به کلی مسلمانان را نابود میکردیم و اثري از آنها باقی نمیگذاشتیم و حتی محمّد هم را میکشتیم این اندیشه را با
مشرکان دیگر در میان گذاشت و آنها تصمیم گرفتند از همانجا به سوي مدینه بازگردند و سپاه شکست خورده مدینه را به کلی
نابود سازند و کار را یکسره کنند. این خبر به گوش پیامبر اسلام (ص) رسید. آن حضرت براي نشان دادن قوّت مسلمانان و ایجاد
رعب و وحشت در دل مشرکان دستور داد که مسلمانان به سوي سپاه قریش و به قصد حمله به آنها حرکت کنند.
سپاه اسلام آماده حرکت شد در حالی که بسیاري از آنان زخمی بودند و در رفتن بعضی از آنها بعضی دیگر را بر دوش میگرفتند
رسیدند. خبر حرکت سپاه اسلام به سوي سپاه مشرکان به گوش آنها رسید و کسانی به آنها « حمراء الاسد » تا این به محلی به نام
خبر دادند که تمام مسلمانان حتی آنها که در جنگ احد شرکت نکرده بودند به سوي مشرکان در حرکت هستند. این خبر رعب و
هراسی در دل مشرکان انداخت و از قصد خود در مورد حمله مجدد به مسلمانان منصرف شدند و راه مکه را پیش گرفتند.
پیامبر در حمراء الاسد از مسلمانان خواست که یک نفر داوطلب شود و مخفیانه به سوي سپاه مشرکان برود و از آنها خبر بیاورد.
علی بن ابی طالب (ع) که به شدت مجروح بود داوطلب شد و پس از انجام مأموریت به پیامبر خبر آورد که سپاه مشرکان به سوي
مکه رهسپار هستند و بدینگونه خطر بر طرف شد.
این آیه ناظر به این قطعه تاریخی است و مؤمنان را بدینگونه توصیف میکند که آنها خدا و پیامبر را لبیک گفتند و از آنها فرمان
برداري کردند و این در حالی بود که آنها زخمی بودند. خداوند در مقابل این جانفشانی آنها و کار نیکی که انجام داده بودند و
تقوایی که داشتند، به مسلمانان وعده پاداشی بزرگ میدهد.
175 ) الَّذِینَ قالَ لَهُم النّاس ... اشاره به جریان دیگري است که در تاریخ به جریان بدر صغري معروف است و آن - آیات ( 173
چنان است که پس از جنگ احد، ابو سفیان پیامبر را تهدید کرده بود که در سال آینده در بدر صغري با سپاهی عظیم با
صفحه : 303
شما روبرو خواهیم شد و شما را نابود خواهیم کرد. چون وقت معین فرا رسید ابو سفیان طبق قول خود لشکري فراهم کرد و قصد
مدینه کرد ولی چون به ناحیه ظهران رسید از ادامه راه پشیمان شد چون آمادگی کامل نداشت ولی براي این غرور خود را نشکند
به نعیم بن مسعود اشجعی که آهنگ مدینه داشت گفت: ده شتر به تو میدهم به این شرط که چون به مدینه رسیدي مسلمانان را از
قدرت ما بترسان و کاري کن که از مدینه بیرون نیایند چون براي ما بد است که مسلمانان به بدر صغري بروند ولی ما نرویم آنها در
صفحه 200 از 390
چنین صورتی جرأت پیدا میکنند.
چون نعیم بن مسعود به مدینه رسید به دستور ابو سفیان عمل کرد و مسلمانان را از قدرت سپاه ابو سفیان ترسانید و به آنها توصیف
کرد که از مدینه بیرون نروند چون اگر به جنگ ابو سفیان روند حتماً شکست خواهند خورد. بعضی از مسلمانان سست ایمان
حرفهاي او را باور کردند و خواستند در جنگ شرکت نکنند ولی پیامبر با قاطعیت دستور داد که همه آماده رفتن به بدر صغري
باشند و فرمود: خدا ما را کفایت میکند و او یاور خوبی است و مسلمانان، با ایمانی محکم و عزمی راسخ به سوي بدر صغري
حرکت کردند. آن روزها در بدر صغري بازار تجارتی اعراب دائر بود و هر سال هشت روز عربها آنجا جمع میشدند و داد و ستد
میکردند و سپاه اسلام به آنجا رسید و از سپاه ابو سفیان خبري نبود و مسلمانان به جاي جنگ به معامله در آن بازار پرداختند و
سود فراوان بردند و بیآنکه آسیبی به آنها برسد و با سود بسیاري که برده بودند به مدینه مراجعت کردند.
آیه شریفه به همین جریان اشاره میکند و میفرماید: مؤمنان کسانی هستند که وقتی به آنها گفته شد که مردم بر ضد شما نیرو جمع
کردهاند از آنها بترسید، ایمان آنها افزوده شد و گفتند: حَسبُنَا اللّه وَ نِعمَ الوَکِیل (خدا ما را بس است و چه خوب کار سازي است)
پس، با نعمت و فضلی از خداوند به خانه هایشان برگشتند در حالی که هیچ بدي به آنها نرسیده بود و آنها از خوشنودي خدا
پیروي کرده بودند و خدا صاحب فضل بسیار است.
صفحه : 304
اضافه میکند این شیطان است که دوستانش را میترساند یعنی نعیم بن مسعود کار شیطانی میکند و شما مؤمنان از آنها نترسید
بلکه از خدا بترسید.
چند روایت
-1 عن ابی جعفر (ع) قال: اتی رجل رسول الله (ص) فقال: انی راغب نشیط فی الجهاد. قال: فجاهد فی سبیل الله فانک ان تقتل کنت
امام باقر (ع) فرمود: مردي خدمت «1». حیّا عند الله ترزق و ان مت فقد وقع اجرك علی الله و ان رجعت خرجت من الذنوب الی الله
پیامبر رسید و گفت: من علاقه به جهاد دارم فرمود: پس در راه خدا جهاد کن چون اگر کشته شوي زنده خواهی بود و نزد خدا
روزي خواهی خورد و اگر بمیري اجر و پاداش تو بر خداست و اگر زنده برگردي از گناهان به سوي خدا بیرون آمدهاي.
-2 از إبن عباس نقل شده که آیه (الَّذِینَ استَجابُوا لِلّه وَ الرَّسُول مِن بَعدِ ما أَصابَهُم القَرح)ُ درباره علی بن ابی طالب (ع) و نه نفر
«2». دیگر از مسلمانان نازل شد هنگامی که پیامبر آنها را به دنبال ابو سفیان که کوچ کرده بود روانه کرد
فانی سمعت قول الله عقیبها: «ُ حَسبُنَا اللّه وَ نِعمَ الوَکِیل » : -3 عن الصادق (ع) قال: عجبت لمن خاف کیف لا یفزع الی قوله تعالی
امام صادق (ع) فرمود: تعجب میکنم از کسی که میترسد چگونه به سخن «3»« فَانقَلَبُوا بِنِعمَ ۀٍ مِنَ اللّه وَ فَضل لَم یَمسَسهُم سُوءٌ »
یعنی خدا ما را بس است و چه خوب کارسازي است چون پشت سر آن، «ُ حَسبُنَا اللّه وَ نِعمَ الوَکِیل » : خداوند پناه نمیبرد که فرمود
سخن خداوند است که فرمود:
یعنی با فضل و نعمت خدا بازگشتند در حالی که هیچ بدي به آنها نرسیده بود. «... فَانقَلَبُوا »
-----------------------------------
1)- تفسیر عیاشی ج 1 ص 206 )
2)- کنز الدقائق ج 2 ص 285 )
3)- خصال صدوق ص 218 )
صفحه : 305
صفحه 201 از 390
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 176 الی 178
اشاره
وَ لا یَحزُنکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الکُفرِ إِنَّهُم لَن یَضُ رُّوا اللّهَ شَیئاً یُرِیدُ اللّه أَلاّ یَجعَلَ لَهُم حَ  ظا فِی الآخِرَةِ وَ لَهُم عَذاب عَظِیم ( 176 ) إِنَّ
الَّذِینَ اشتَرَوُا الکُفرَ بِالإِیمان لَن یَضُ رُّوا اللّهَ شَیئاً وَ لَهُم عَذاب أَلِیم ( 177 ) وَ لا یَحسَ بَن الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُملِی لَهُم خَیرٌ لِأَنفُسِهِم إِنَّما
( نُملِی لَهُم لِیَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم عَذاب مُهِین ( 178
کسانی که در کفر شتاب میکنند تو را اندوهگین نسازند. آنها خدا را چیزي آسیب نمیرسانند. خدا میخواهد براي آنها بهرهاي
( در آخرت قرار ندهد و براي آنها عذابی بزرگ است ( 176
( کسانی که کفر را در مقابل ایمان خریدند، خدا را چیزي آسیب نمیرسانند و براي آنها عذابی دردناك است ( 177
و کسانی که کافر شدهاند گمان نکنند این به آنها مهلت میدهیم برایشان بهتر است. همانا به آنها مهلت میدهیم تا بر گناه بیفزایند
( و براي آنها عذابی خوار کننده است ( 178
نکات ادبی
شتاب میکنند و منظور در اینجا کمک کردن به کفر است. « یسارعون » -1
نایب مناب مصدر یضروا است و لذا منصوب است. « شیئا » -2
،( مانند: (اعراف/ 105 « ان لا » است و در مواردي در رسم الخط قرآن جدا نوشته شده به صورت « لا » و « ان » مرکب از « الّا » -3
(اعراف/ 169 )، (توبه/ 118 ) و (هود/ 14 ) و موارد دیگر.
نصیب، بهره. « حظ » -4
خریدند. این کلمه هم به معناي خریدن و هم به معناي فروختن است. « اشتروا » -5
دو مفعول میگیرد و در اینجا جمله انما نملی لهم به جاي دو مفعول است. « لا یحسبن » -6
صفحه : 306
از املاء به معناي مهلت دادن. از ملوة به معناي مقداري از زمان، مشتق شده است. « نملی » -7
لام در اینجا لام عاقبت است. « لیزدادوا » -8
تفسیر و توضیح
177 ) وَ لا یَحزُنکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ ... علاقه شدیدي که پیامبر به دین اسلام داشت سبب شده بود که او از کفر کافران - آیات ( 176
اندوهگین باشد و از این کسانی در کفر خود باقی بمانند و حتی اصرار در کفر کنند و با دین حق عناد ورزند، غصه میخورد. او
ملاحظه میکرد که کسانی نه تنها ایمان نمیآورند بلکه به جبهه کفر کمک میکنند تا اسلام از میان برود. اینها همان شتاب
کنندگان در کفر بودند و نیز منافقان را میدید که روحیه مؤمنان را تضعیف میکنند و کافران را یاري میرسانند بخصوص پس از
جنگ احد بهانه به دست منافقان و کافران افتاده بود و بر ضد مسلمانان تبلیغ میکردند. همه اینها پیامبر را آزرده خاطر میکرد و
میپنداشت که ضرري به اسلام و دین خداست.
در این آیات، خداوند پیامبر خود را دلداري و نوازش میدهد و از او میخواهد که غصه این موارد را نخورد و از این کسانی شتاب
در کفر میکنند و به جبهه کفر یاري میرسانند، اندوهگین نباشد زیرا که اینها هرگز نمیتوانند به خدا و دین خدا آسیبی و زیانی
صفحه 202 از 390
برسانند و با وجود تمام توطئههاي کافران بالاخره دین حق پیروز خواهد شد و این یک سنت تغییر ناپذیر خداوند است.
غصه خوردن پیامبر از کفر کافران و اقدامات خصمانه آنان در آیات دیگر هم آمده و خداوند همواره پیامبر خود را دلداري داده
است:
وَ لا یَحزُنکَ قَولُهُم إِن العِزَّةَ لِلّه جَمِیعاً (یونس/ 65 ) سخن آنها تو را اندوهگین نسازد چون عزت همگی از آن خداست.
( لَعَلَّکَ باخِع نَفسَکَ أَلّا یَکُونُوا مُؤمِنِینَ (شعراء/ 3
صفحه : 307
گویا که تو جان خود را میفرسایی که چرا آنان ایمان نمیآورند.
البته چنین غصهاي نامطلوب نیست بلکه دلیل بر رحمت و شفقت و مهربانی پیامبر بر افراد بشر است و باید هم چنین باشد ولی گاهی
پیامبر اندوه زیادي میخورد واي بسا سبب ناراحتی روحی او میگردید و نزدیک میشد قالب تهی کند که خداوند پیامبرش را از
این نوع غصه خوردن باز میدارد و او را تسلّی میدهد.
در این آیه ضمن دلداري به پیامبر، خاطرنشان میسازد که خدا میخواهد اینگونه کافران که در کفر خود اصرار دارند و جبهه کفر
را یاري میدهند، بهرهاي در آخرت نداشته باشند یعنی چون آنها با میل و اراده خود کفر را برگزیدهاند و در آن اصرار دارند خدا
نیز آنها را به ایمان موفق نمیسازد تا نصیبی از ثوابهاي آخرت نداشته باشند و از نعمتهاي بهشتی محروم بمانند. این خدا میخواهد
آنها از نعمتهاي بهشتی محروم باشند، نتیجه قهري اعمال بد آنها و اقدامات خصمانه آنها در برابر اسلام است و گرنه خداوند براي
هیچ کس بدي نمیخواهد.
آنها به سبب همین اصرار در کفر و عناد و لجاجت در برابر حق علاوه بر این از نعمتهاي بهشت محروم خواهند شد، به عذابی
بزرگ هم گرفتار خواهند شد. در آیه بعدي براي تأکید در مطلب همان معنا را با عبارت دیگري ادا میکند و میفرماید کسانی که
کفر را در مقابل ایمان خریدند، خدا را چیزي آسیب نمیرسانند و براي آنها عذابی دردناك است. آنها دست به یک معامله بسیار
زیانآور میزنند و ایمان را میدهند و کفر را میخرند و نتیجه این معامله، عذاب دردناك الهی است. در آیه دیگر از این کافران
به عنوان کسانی که کافر شدند و سدّ راه خدا شدند و با پیامبر خدا ستیز نمودند یاد شده است:
( إِن الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل اللّه وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم الهُدي لَن یَضُ رُّوا اللّهَ شَیئاً وَ سَیُحبِطُ أَعمالَهُم (محمّد/ 32
کسانی که کافر شدند و از راه خدا باز داشتند و پس از آنکه هدایت براي آنان
صفحه : 308
روشن شده، با پیامبر ستیز میکنند، هرگز به خداوند زیانی نمیرسانند.
آیه ( 178 ) وَ لا یَحسَ بَن الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُملِی لَهُم ... در آیات پیش صحبت از کافران بود و این آنها نمیتوانند به خدا آسیبی
برسانند و آنها در قیامت بهرهاي از نعمتهاي الهی ندارند اینک در این آیه برخورداري آنها در این دنیا مطرح میشود و به این
پرسش پاسخ داده میشود که چرا بعضی از کافران در این دنیا از لذات بیشتري برخوردارند و خدا کاري به کار آنها ندارند. در این
آیه به این پرسش پاسخ داده شده به این صورت که خداوند اگر به کافران مهلت میدهد، این مهلت به نفع آنها نیست بلکه به ضرر
آنهاست زیرا این مهلت براي آن داده شده که آنها گناه بیشتري بکنند و به عذاب خوار کنندهاي گرفتار شوند.
توجه کنیم که خدا هرگز براي بندگان خود بدي را نمیخواهد ولی گاهی کسانی آنچنان در کفر و عناد با حق غوطه میخورند و
مرتکب گناه و معصیت میشوند که مستحق مجازات سنگینی از جانب خدا میشوند و خدا به عنوان مجازات به آنها مهلت میدهد
و آنها بیشتر گناه میکنند و بیشتر عذاب میشوند. در واقع مجازات سنگین و مضاعف آنها نتیجه قهري عملکرد آنهاست و این یک
سنت از سنتهاي الهی است که حاکم بر تاریخ است و گاهی خداوند، فرد یا جامعهاي را که به ظاهر برخوردار است و مهلتی به او
صفحه 203 از 390
داده شده و با توجه به ظواهر امر، سقوط او پیش بینی نمیشود، از راهی که به ذهن کسی نمیرسد وارد میشود و او ناگهان سقوط
است که در بعضی از آیات قرآنی آمده است. ضمناً در این آیات، عذاب الهی با سه صفت عظیم و « استدراج » میکند و این همان
الیم و مهین آمده که هر کدام جنبه خاصی از عذاب را میرساند.
صفحه : 309
« استدراج » و « املاء » بحثی درباره
بسیاري از نظریههاي موجود در زمینه تفسیر تاریخ روي این مطلب تأکید دارند که هر تمدنی محکوم به نابودي است و هر جامعهاي
مانند یک فرد انسانی پس از طی دورانهاي مختلف از کودکی و جوانی و پیري سرانجام به مرحله مرگ میرسد و هیچ قدرتی
نمیتواند جلو آن را بگیرد.
این مطلب هم در سخنان فلاسفه و متفکران قدیم از قبیل: توسیدید و إبن خلدون آمده و هم در سخنان فلاسفه جدید مانند: هگل و
مارکس و تاینبی. منتها مارکس وقتی به دوران کمونیسم نهائی میرسد این مرحله را مرحله ثبوت و سکون میداند و از قانون
تضاد و تحول استثناء میکند ولی به هر صورت، بیشتر صاحبنظران براي هر جامعهاي دوران مشخص و عمر معینی را پیش بینی
میکنند و معتقدند که هر تمدنی پس از طی مراحلی سرانجام از بین رفتنی است.
اکنون ما بر سرآنیم که نظر قرآن را در این زمینه مورد بررسی قرار دهیم و در آیاتی که ناظر به این مسأله است، تدبر کنیم.
قرآن کریم در آیات متعددي، از حتمیت سقوط هر تمدنی خبر میدهد و خاطر نشان میسازد که براي هر امتی دوران مشخصی
وجود دارد که چون آن دوران به سر رسید، آن جامعه قابلیت بقا و استمرار را از دست میدهد و سرانجام میمیرد اکنون به این
آیات توجه کنید:
وَ لِکُل أُمَّۀٍ أَجَل فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُونَ ساعَۀً وَ لا یَستَقدِمُونَ (اعراف/ 34 ) براي هر امتی وقت معینی است که چون به سر رسد
نمیتوانند لحظهاي پس و پیش کنند.
وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَۀٍ إِلّا وَ لَها کِتاب مَعلُوم ما تَسبِق مِن أُمَّۀٍ أَجَلَها وَ ما یَستَأخِرُونَ (حجر/ 5) و ما هیچ آبادي را نابود نکردیم مگر این
براي آن برنامهاي معلوم بود، وقت
صفحه : 310
معین هیچ امتی جلو نمیافتد و نمیتوانند آن را به تأخیر بیندازند.
وَ إِن مِن قَریَۀٍ إِلّا نَحن مُهلِکُوها قَبلَ یَوم القِیامَۀِ أَو مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کانَ ذلِکَ فِی الکِتاب مَسطُوراً (اسراء/ 58 ) هیچ آبادي نیست
مگر این که ما آن را پیش از روز قیامت نابود میسازیم یا گرفتار عذابی شدید میکنیم این مطلبی است که در کتاب نوشته شده
است.
چنانکه ملاحظه میفرمایید، این آیات بطور صریح و روشن سقوط و نابودي هر جامعهاي را در وقت خود بیان میکند، مطابق این
آیات هر جامعهاي را پرونده و کتابی است که در آن، مدت حیات و زمان مرگ آن جامعه ثبت شده است.
در مورد سقوط و نابودي جامعهها قرآن کریم دو واژه را به کار برده که قابل تدبر و تأمّل است آن دو واژه عبارتند از: املاء و
فراهم « استدراج » مهلتی است که گاهی خداوند طبق مصالحی به ستمگران و جباران میدهد و منظور از « املاء » استدراج، منظور از
آوردن تدریجی زمینههاي هلاك و نابودي براي ستمگران در عین قدرت و برخورداري از آن است.
گاهی در جامعه عوامل سقوط پدید میآید اما سقوط آن جامعه به تعویق میافتد و مدتی طول میکشد که به سرنوشت محتوم
خود برسد، این مهلت دادن بدانجهت است که ظالمان بیشتر گناه کنند و چهره آنها مشخصتر شود تا به عذابی سختتر و دردناکتر
صفحه 204 از 390
گرفتار شوند:
وَ لا یَحسَ بَن الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُملِی لَهُم خَیرٌ لِأَنفُسِهِم إِنَّما نُملِی لَهُم لِیَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم عَذاب مُهِین (آل عمران/ 178 ) کافران گمان
نکنند این به آنان مهلت میدهیم به نفع آنهاست، ما به آنان مهلت میدهیم تا به گناهانشان بیفزایند و بر آنهاست عذابی خوار
کننده.
مهلت دادن به ستمگران گاهی با استدراج توأم است یعنی خداوند ضمن این مهلت میدهد، زمینههاي هلاك را به تدریج و مرحله
به مرحله فراهم میکند اما فرد ظالم و یا جامعه ظالم متوجه نیست و نمیداند که پایههاي قدرت او در حال
صفحه : 311
فرو ریختن است او همچنان مست و سرخوش و مغرور، به طغیانگري و فتنه انگیزي خود ادامه میدهد و هنگامی به خود میآید که
همه چیز از هم پاشیده و فرو ریخته است.
وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث لا یَعلَمُونَ (اعراف/ 182 ) و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج و از آن
راه که نمیدانند مجازاتشان خواهیم کرد.
در باره املاء و استدراج که میتوان آنها را دو سنت از سنتهاي الهی دانست، امیر المؤمنین علی (ع) جملاتی دارد که درخور تعمق
و تدبر است، به عقیده امام، مهلت دادن به ستمگران یک قانون عام در تاریخ است و هیچ ستمگري هلاك نشد مگر این قبلًا به او
مهلت داده شد:
فان اللّه لم یقصم جباّري دهر قطّ الّا بعد تمهیل و رخاء و لم یجبر عظم احد من الامم الّا بعد ازل و بلاء.
خداوند هرگز جباران دنیا را درهم نشکست مگر پس از مهلت دادن و فراخی، و هرگز استخوان شکسته ملتی را ترمیم نکرد، مگر
پس از آزمایش و شدّت.
همچنین در مورد استدراج جملات روشنگرانه و بیدار کنندهاي در نهج البلاغه آمده است و امام با تعبیرهاي لطیف و احساس
برانگیزي این مسأله را مطرح میکند و به کسانی که غرق در نعمت هستند و امکانات بسیاري در اختیار آنهاست، هشدارهاي لازم
را میدهد:
«1». کم من مستدرج بالاحسان الیه و مغرور بالسّتر علیه و مفتون بحسن القول فیه و ما ابتلی اللّه احدا بمثل الاملاء له
چه بسا افرادي که به وسیله نعمت غافلگیر میشوند و به خاطر پرده پوشی خدا بر گناهانشان مغرور میگردند در اثر تعریف و
تمجید از آنان فریب میخورند و خداوند هیچ کس را به چیزي مانند مهلت دادن امتحان نکرده است.
-----------------------------------
. 1)- نهج البلاغه، کلمات قصار 166 )
صفحه : 312
مطلبی که باید در اینجا به آن توجه کنیم، این است که مهلت دادن خداوند همیشه براي افزایش عذاب نیست، بلکه گاهی این
مهلت دادن از باب لطف و عنایت الهی است که سقوط را به تأخیر میاندازد تا جامعه براي اصلاح خود فرصتی دیگر پیدا کند که
اگر این فرصت را هم به فوت بدهد، دیگر سقوط و نابودي حتمیت خواهد یافت. به این آیه شریفه توجه کنید:
وَ لَو یُؤاخِ ذُ اللّه النّاسَ بِما کَسَ بُوا ما تَرَكَ عَلی ظَهرِها مِن دَابَّۀٍ وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم إِلی أَجَل مُسَ  می فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم فَإِن اللّهَ کانَ بِعِبادِهِ
بَصِیراً (طه/ 65 ) اگر خداوند مردم را در مقابل آنچه که انجام دادهاند، مؤاخذه میکرد، به روي زمین هیچ جنبندهاي باقی نمیماند
ولی آنان را براي زمان معینی به تأخیر میاندازد و چون زمانشان فرارسید، خداوند بر بندگان خود بیناست.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 179 الی 180
صفحه 205 از 390
اشاره
ما کانَ اللّه لِیَذَرَ المُؤمِنِینَ عَلی ما أَنتُم عَلَیه حَتّی یَمِیزَ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب وَ ما کانَ اللّه لِیُطلِعَکُم عَلَی الغَیب وَ لکِن اللّهَ یَجتَبِی مِن رُسُلِهِ
مَن یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللّه وَ رُسُلِه وَ إِن تُؤمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُم أَجرٌ عَظِیم ( 179 ) وَ لا یَحسَ بَن الَّذِینَ یَبخَلُونَ بِما آتاهُم اللّه مِن فَضلِه هُوَ خَیراً
( لَهُم بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِه یَومَ القِیامَۀِ وَ لِلّه مِیراث السَّماوات وَ الَأرض وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ خَبِیرٌ ( 180
خدا بر آن نیست که مؤمنان را بر آن حالی که شما دارید ترك کند مگر این پلید را از پاك جدا سازد و خدا بر آن نیست که شما
را از غیب آگاه کند ولی خداوند از پیامبران خود هر کس را بخواهد برمیگزیند پس به خدا ایمان بیاورید و اگر ایمان بیاورید و
( تقوا داشته باشید، براي شما پاداشی بزرگ است ( 179
و کسانی که به آنچه خداوند از فضل خود بر آنها داده، بخل میورزد، گمان نکنند که براي آنها خوب است بلکه براي آنها بد
است. بزودي آنچه بخل ورزند، در قیامت طوق گردنشان میشود و براي خداست میراث آسمانها و زمین و خدا به
صفحه : 313
( آنچه انجام میدهید آگاه است ( 180
نکات ادبی
مضارع وذر به معناي ترك کرد، رها ساخت. البته ماضی این فعل استعمال نمیشود بلکه اشتقاقات دیگر آن استعمال « لیذر » -1
دارد.
برگزیند، انتخاب کند. ماز و میّز به یک معنی است فقط در میّز نوعی تکثیر وجود دارد. « یمیز » -2
انتخاب، گزینش. « اجتباء » -3
هو ضمیر فصل یا عماد است و خیرا مفعول دوم لا یحسبن است. « هو خیرا » -4
از طوق به معناي دور گردن مشتق شده و منظور این است که بخل بخیلان در روز قیامت، طوق گردنشان خواهد « سیطوّقون » -5
بود.
مصدر میمی و در اصل موراث بود که واو قلب به یاء شد. « میراث » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 179 ) ما کانَ اللّه لِیَذَرَ المُؤمِنِینَ ... در میان کسانی که به پیامبر اسلام ایمان آورده بودند، گروهی براستی ایمان داشتند و آنها
همان پاکان و نیکان بودند و گروهی فقط به ظاهر ایمان داشتند ولی باطن آنها جور دیگر بود و آنها همان گروه ناپاك و پلید
منافقان بودند. این دو گروه در صدر اسلام با یکدیگر مخلوط بودند و کنار هم زندگی میکردند و از هم تشخیص داده نمیشدند
ولی در جنگ احد موقعیتی پیش آمد که مؤمنان واقعی از مؤمنان ظاهري تشخیص داده شدند.
در این آیه از بازشناسی و تشخیص و تمیز پاکان و ناپاکان از یکدیگر سخن به میان آمده و گفته شده که خداوند شما مؤمنان را به
همان حالتی که هستید و پاك و ناپاك مخلوط به هم هستند، رها نمیکند بلکه پاك را از ناپاك جدا میسازد و صفوف آنان را
مشخص میکند و خدا این کار را گاهی با امتحان و ابتلائات و گرفتاریها انجام
صفحه : 314
میدهد چنانکه در جنگ احد اتفاق افتاد و در آن جنگ موقعیت دشواري پیش آمد و مؤمنان واقعی خود را نشان دادند. و گاهی با
صفحه 206 از 390
یاري جبهه ایمان آنها را مشخص میسازد چنانکه در جنگ بدر با آمدن فرشتگان به کمک مسلمانان چنین شد. و به هر حال
خداوند وسیلهاي پیش میآورد که براي افراد روشن بین و آگاه، پاك و ناپاك و خبیث و طیب بازشناخته میشود.
جمله بعدي آیه از حقیقت دیگري در همین زمینه خبر میدهد و آن این خدا کسی را بر غیب آگاه نمیسازد یعنی تشخیص پاکان
از ناپاکان به این صورت نیست که خدا از غیب خبر بدهد و اسرار آنها را کشف کند و همه همدیگر را آنچنانکه هستند بشناسند
این کار، درست نیست و به صلاح جامعه هم نیست بلکه بهتر آن است که مردم از اسرار باطنی یکدیگر خبر نداشته باشند و به
یکدیگر با حسن ظن نگاه کنند و این مانع از آن نیست که موقعیتی مانند جنگ و گرفتاري پیش آید و افراد ماهیت و چهره واقعی
خود را نشان بدهند و دیگران از حقیقت آنها آگاه شوند.
خداوند مردم معمولی را از اسرار یکدیگر با خبر نمیکند ولی از پیامبران خود کسانی را انتخاب میکند و آنها را از غیب و ضمیر
افراد با خبر میسازد. اطلاع آنها از باطن افراد، خطري براي آن افراد ندارد زیرا پیامبران مأموریت ندارند که مطابق با علم خود عمل
کنند بلکه آنها نیز مانند سایر مردم از مجاري عادي و معمولی وارد میشوند هر چند که خداوند اسرار غیب را در اختیار آنها
گذاشته است. پس از این بیان، از مردم میخواهد که به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورند و بدانند که اگر ایمان آوردند و پرهیزگاري
کردند، پاداشی بزرگ خواهند داشت.
آیه ( 180 ) وَ لا یَحسَ بَن الَّذِینَ یَبخَلُونَ ... آنها که خداوند از فضل و کرم خویش به آنان مال و ثروت و یا علم و دانشی مرحمت
کرده، نباید از بذل آن به افراد دیگر خودداري کنند و بخل ورزند. کسانی هستند که گمان میکنند اگر آنچه دارند براي خود
نگهداري کنند و به کسی ندهند به سود آنهاست و این امکانات براي آنها خواهد ماند ولی این یک فکر غلط و نادرست است زیرا
برخورداري بیش از حدّ
صفحه : 315
یک نفر در کنار محرومیت یک گروه پایدار نمیماند. و بالاخره روزي وضع به هم میخورد و نعمت از شخص برخوردار گرفته
میشود. پس بهتر این است که شخص برخوردار، از آنچه دارد به دیگر نیز بدهد و عاقبت اندیشی کند.
در این آیه حال چنین کسانی بیان شده و به کسانی که بخل میورزند هشدار داده شده که خیال نکنند این بخل به سود آنهاست
بلکه به زیان آنهاست و در آخرت نیز چنین اشخاصی به صورت رسواکنندهاي محشور میشوند و آنچه درباره آن بخل ورزیدهاند
مثل یک طوق لعنت بر گردن آنها آویخته میشود و دور گردن آنها طوقی از آتش دیده میشود و یا خود همان اموال به گردن او
قرار داده میشود و به این صورت زننده و در حال شکنجه به محشر میآید.
البته در قیامت پرونده اعمال هر انسانی به گردن او آویخته میشود و اهل محشر آن را میبیند:
وَ کُل إِنسان أَلزَمناه طائِرَه فِی عُنُقِه (اسراء/ 13 ) و هر انسانی را ملزم میکنیم به این پرونده او بر گردنش باشد.
و یا در قیامت بر گردن کافران و گنهکاران زنجیرهایی زده خواهد شد:
إِنّا جَعَلنا فِی أَعناقِهِم أَغلالًا (یس/ 8) ما برگردنهاي آنان زنجیرهایی قرار میدهیم.
این در آیه مورد بحث، درباره بخیلان چنان با تندي سخن گفته شده، معلوم میشود که منظور از بخل آنها، خودداري از دادن
حقوق واجب مانند خمس و زکات است و گرنه ندادن صدقه و بخل از چیزهایی که دادن آنها واجب نیست، این مجازاتهاي
سنگین را نخواهد داشت و یا مثلًا در بذل علم و دانش، بخل از بذل آن دانشی که براي بشر یک مسأله حیاتی است چنین
مجازاتهایی را دارد مانند بخلی که یهود در بیان نشانههاي پیامبر اسلام که در کتابهایشان آمده بود، داشتند. و یا بخل فقیهان از
گفتن مسائل دینی به کسانی که از آن آگاهی ندارند و یا بخل طبیبان از استفاده از علم خود در نجات دادن جان انسانها و مانند
آن.
صفحه 207 از 390
صفحه : 316
در پایان آیه براي این این بخیلان را از علاقه شدید به آنچه دارند منع کند و تعدیلی در زندگی آنها برقرار سازد، ناپایداري این
نعمتها را یادآور میشود تا بدانند که هر چه هست در این دنیا میماند و به آنها وفا نمیکند و آنچه میماند خداست. لذا بخیلان
باید هم به ناپایداري نعمتهاي خود و هم به پایداري ذات ذو الجلال الهی فکر کنند که این فکر، خود سازنده است. براي تلقین این
مطلب میفرماید: میراث آسمانها و زمین از آن خداست و خدا بر تمام کارهاي شما آگاه است.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 181 الی 184
اشاره
( لَقَد سَمِعَ اللّه قَولَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ فَقِیرٌ وَ نَحن أَغنِیاءُ سَنَکتُب ما قالُوا وَ قَتلَهُم الَأنبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ وَ نَقُول ذُوقُوا عَذابَ الحَرِیق ( 181
ذلِکَ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَن اللّهَ لَیسَ بِظَلّام لِلعَبِیدِ ( 182 ) الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ عَهِدَ إِلَینا أَلاّ نُؤمِنَ لِرَسُول حَتّی یَأتِیَنا بِقُربان تَأکُلُه النّارُ
قُل قَد جاءَکُم رُسُل مِن قَبلِی بِالبَیِّنات وَ بِالَّذِي قُلتُم فَلِمَ قَتَلتُمُوهُم إِن کُنتُم صادِقِینَ ( 183 ) فَإِن کَ ذَّبُوكَ فَقَد کُذِّبَ رُسُل مِن قَبلِکَ
( جاؤُ بِالبَیِّنات وَ الزُّبُرِ وَ الکِتاب المُنِیرِ ( 184
همانا خداوند سخن کسانی را که گفتند: خدا فقیر است و ما بینیازیم، شنید. بزودي آنچه را که گفتهاند و نیز این پیامبران را به
( ناحق میکشتند، مینویسیم و میگوییم: عذاب سوزان را بچشید ( 181
( این به خاطر کاري است که انجام دادهاند و خدا بر بندگان خود ستمگر نیست ( 182
اینان همان کسانی هستند که گفتند:
همانا خداوند از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبري ایمان نیاوریم مگر این قربانیاي براي ما بیاورد که آتش آن را بخورد. بگو پیش
( از من پیامبرانی با نشانههاي روشن و همانگونه که گفتید، براي شماآمدند پس چرا آنها را کشتید اگر از راستگویان هستید ( 183
پس اگر تو را تکذیب کردند پیش از تو هم پیامبرانی را تکذیب کردند که با نشانههاي روشن و نوشتهها و کتاب روشنگر آمده
( بودند ( 184
صفحه : 317
نکات ادبی
شنیدن و درك کلام طرف مقابل و در انسانها به وسیله گوش صورت میگیرد ولی در خدا نوع دیگري است و خدا « سمع » -1
نیازي به وسیله و آلت ندارد.
به معناي محرق، سوزان، سوزنده مانند الیم و مولم. « حریق » -2
میباشد ولی این یک تعبیر کنایی است و منظور انجام دادن و « پیش فرستاد دستانتان » از لحاظ لغوي به معناي « قدمت ایدیکم » -3
به انجام رساندن است. چون معمولًا کارها را با دست انجام میدهند.
صیغه مبالغه به معناي بسیار ظلم کننده است و در اینجا کثرت به خاطر تعدد افراد است یعنی اگر کسی به تعداد بیشتري از « ظلّام » -4
انسانها ظلم کند هر چند ظلم اندك باشد به علت کثرت تعداد آن میتوان به او ظلّام گفت.
چیزي که به وسیله آن تقرب حاصل میشود مانند کشتن گوسفند یا بذل مال دیگر. « قربان » -5
جمع زبور به معناي کتابی که در آن پند و حکمت باشد و به کتاب داود زبور گفته میشود چون مشتمل بر اندرزهاي « زبر » -6
صفحه 208 از 390
بسیار است.
تفسیر و توضیح
182 ) لَقَد سَمِعَ اللّه قَولَ الَّذِینَ ... بعضی از یهودیهاي معاند که در هر فرصتی به اسلام و آورنده اسلام ایراد میگرفتند - آیات ( 181
و با اشکالهاي واهی و بیاساس خود میخواستند روحیه مسلمانان را تضعیف کنند، این بار نیز سخن سستی را عنوان کردند. آنها
گفتند: خداي شما فقیر و نیازمند است ولی ما غنی و بینیاز هستیم و دلیلشان این بود که پیامبر اسلام از مردم میخواست که در راه
خدا کمک کنند و از اموال خود بذل نمایند و به فقرا و تهیدستان یاري رسانند و براي تشویق مردم به کمک به همنوعان، کمک
آنها را کمک به خدا معرفی میکرد و حتی چنین تعبیر میآورد که کمک به آنها در حکم قرض دادن به خداست:
صفحه : 318
مَن ذَا الَّذِي یُقرِض اللّهَ قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفَه لَه (بقره/ 245 ) چه کسی است که به خدا قرض نیکو بدهد پس خدا آنرا چند برابر کند.
هر انسان عاقل میفهمد که منظور از این گونه تعبیرها تشویق مردم به کمک مالی به یکدیگر است ولی یهودیهاي مغرض از این
تعبیرها سوء استفاده میکردند و میگفتند اکنون خداي محمّد از مردم قرض میخواهد، پس او فقیر است و ما بینیاز و ثروتمند
هستیم؟ به اضافه این آنها میدیدند نوع مسلمانان فقیرند و همین را هم بهانه قرار میدادند و میگفتند اگر خداي شما ثروتمند بود
به شما مال بیشتري میداد پس خداي شما فقیر است؟ این سخن آن چنان سست است که نیازي به پاسخ گویی ندارد از این رو
قرآن کریم سخن آنها را مطرح میکند و بیآنکه پاسخی بدهد به آنها گوشزد میکند که خدا سخن کسانی را که گفتند: خدا فقیر
است و ما بی نیازیم، شنید و خدا این سخن باطل را و نیز کار ناشایست دیگر آنها را که پیامبران را به ناحق میکشتند، از نظر دور
نخواهد داشت و آنها را در پرونده اعمالشان خواهد نوشت و در قیامت آنها را عذاب خواهد کرد و به آنها خواهد گفت: این
عذاب سوزان را بچشید. سپس میافزاید: این عذاب به خاطر کارهایی است که آنها انجام دادهاند و خدا بر بندگان ظلم نمیکند.
به معناي بسیار ظلم کننده را آورده ناظر به کثرت و تعداد بندگان است و اگر به فرض محال خدا ظلم « ظلّام » این در اینجا کلمه
میکرد حتما بسیار ظلم کننده بود چون به افراد بیشتري ظلم میکرد و خلاصه این صیغه مبالغه در اینجا به خاطر قابل است نه فاعل.
184 ) الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ عَهِدَ ... همانگونه که گفتیم یهودیها با عداوت و کینه خاصی که با مسلمانان و پیامبر اسلام - آیات ( 183
(ص) داشتند، هر روز سخن تازهاي را ساز میکردند. یکی دیگر از سخنان بیپایه آنها این بود که میگفتند: خدا به ما فرمان داده و
از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبري ایمان نیاوریم مگر این پس از ادعاي نبوت، یک قربانی بیاورد و قربانی او قبول شود و قبولی
قربانی هم به این صورت است که آتشی از آسمان بیاید و آن قربانی را به سوزاند وقتی آتش قربانی را خورد،
صفحه : 319
راستگویی آن پیامبر بر ما ثابت میشود.
آنها با چنین ادعایی از پذیرش اسلام طفره میرفتند و میگفتند پیامبر اسلام (ص) هم باید قربانی بیاورد و قربانی او را آتش بخورد
تا ما ایمان بیاوریم. البته این سخن از اساس و ریشه غلط بود و معجزه را خدا و پیامبر تعیین میکند زیرا معجزه بازیچه دست افراد
نیست که هر چیزي خواستند پیامبر آن را انجام بدهد به طوري که در آیات دیگر هم درخواستهاي عجیب کافران در انجام معجزات
گوناگون آمده و درخواست نامعقول آنها رد شده است:
أَن یَقُولُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَیه کَنزٌ أَو جاءَ مَعَه مَلَک إِنَّما أَنتَ نَذِیرٌ (هود/ 12 ) این بگویند: چرا گنجی بر وي نازل نشده یا فرشتهاي همراه
او نیامده، همانا تو بیم دهندهاي هستی.
اینگونه درخواستهاي غیر منطقی، فقط نوعی بهانه جویی است و نشانگر روح سرکش و لجاجت و عناد آنها در برابر حق است و
صفحه 209 از 390
مسلماً چنین افرادي با چنین روحیهاي ایمان نمیآورند هر چند که به درخواست آنها عمل شود. نمونه آن نیاکان همین یهودیهایی
بودند که از حضرت موسی درخواست معجزههاي گوناگون میکردند ولی هر معجزهاي از آن حضرت میدیدند باز بهانه دیگري
میآوردند و او را آزار میدادند.
در پاسخ پیشنهاد قربانی کردن پیامبر اسلام، قرآن به آنها تذکر میدهد که پیش از پیامبر اسلام پیامبرانی بر شما آمد و همین کار را
هم کرد یعنی قربانی آورد و جز آن معجزات دیگري هم ارائه داد ولی نیاکان شما ایمان نیاوردند و حتی آنها را کشتند مانند زکریا
و یحیی که به دست یهود کشته شدند و عیسی را هم میخواستند بکشند که نتوانستند. میپرسد: اگر شما راستگو هستید پس چرا
آنها را کشتید!
این کشتن پیامبران را به یهود عصر پیامبر اسلام (ص) نسبت میدهد از آن جهت است که آنها به اعمال پدران و نیاکان خود راضی
بودند و به آن افتخار میکردند پس میتوان کارهاي پیشینیان آنها را به آنها نسبت داد.
صفحه : 320
پس از ردّ سخنان یهود، پیامبر خود را دلداري میدهد به این ناراحت نباش اگر تو را تکذیب میکنند، پیامبران پیش از تو را نیز که
با نشانههاي روشن و پند و اندرز و کتاب روشنگر آمده بودند، تکذیب کردند و این عادت دیرینه آنهاست.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 185 الی 188
اشاره
کُلُّ نَفس ذائِقَۀُ المَوت وَ إِنَّما تُوَفَّونَ أُجُورَکُم یَومَ القِیامَۀِ فَمَن زُحزِحَ عَن النّارِ وَ أُدخِلَ الجَنَّۀَ فَقَد فازَ وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ مَتاع الغُرُورِ
185 ) لَتُبلَوُن فِی أَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم وَ لَتَسمَعُن مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم وَ مِنَ الَّذِینَ أَشرَکُوا أَذيً کَثِیراً وَ إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا )
فَإِن ذلِکَ مِن عَزم الأُمُورِ ( 186 ) وَ إِذ أَخَ ذَ اللّه مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّه لِلنّاس وَ لا تَکتُمُونَه فَنَبَذُوه وَراءَ ظُهُورِهِم وَ اشتَرَوا بِهِ
ثَمَناً قَلِیلًا فَبِئسَ ما یَشتَرُونَ ( 187 ) لا تَحسَبَن الَّذِینَ یَفرَحُونَ بِما أَتَوا وَ یُحِبُّونَ أَن یُحمَدُوا بِما لَم یَفعَلُوا فَلا تَحسَبَنَّهُم بِمَفازَةٍ مِنَ العَذابِ
( وَ لَهُم عَذاب أَلِیم ( 188
هر کسی چشنده مرگ است و همانا پاداشهایتان در روز قیامت به تمامی داده خواهد شد پس هر کس از آتش جهنم دور
( نگهداشته شود و به بهشت آورده شود، رستگار شده است و زندگی دنیا چیزي جز کالایی براي فریب نیست ( 185
البته شما در مالها و جانهایتان امتحان خواهید شد و از کسانی که پیش از شما کتاب به آنها داده شده و از کسانی که مشرك
( شدهاند، شما سخنان آزاردهنده بسیاري خواهید شنید و اگر صبر کنید و تقوا داشته باشید، این از کارهاي بزرگ است ( 186
و هنگامی که خداوند از کسانی که کتاب به آنها داده شده پیمان گرفت که آن را براي مردم بیان کنید و پنهانش نسازید، پس آن
( را پشت سرشان انداختند و به بهاي اندکی فروختند و چه بد است آنچه ستانیدند ( 187
کسانی را که براي چیزي که نکردهاند شادمانی میکنند و دوست دارند که در برابر کار نکرده ستایش شوند، آنها را رها شده از
عذاب مپندار و براي آنها
صفحه : 321
( عذابی دردناك است ( 188
نکات ادبی
صفحه 210 از 390
چشنده، از ذوق به معناي چشیدن طعم یک چیز. مرگ به یک شربت یا غذا تشبیه شده که هر انسانی آن را خواهد « ذائقۀ » -1
چشید.
رباعی مجرد از زحزحه و زحزاح به معناي دور شدن، فاصله گرفتن. « زحزح » -2
رستگاري، نجاة، دوري از چیزهاي بد و ناپسند. « فوز » -3
یا مصدر است به معناي فریب خوردن و یا جمع غارّ است به معناي فریب دهنده. « غرور » -4
لام در اینجا براي تأکید است و متضمن معناي قسم هم میباشد و مضموم بودن واو به سبب ضمیر بودن آن است و اگر « لتبلون » -5
به معناي آزمایش و امتحان مشتق شده است. « بلاء » واو ضمیر نبود مفتوح یا مکسور میشد. این کلمه از
اراده و قصد و در اینجا به معناي بزرگ و مهم است چون کارهاي بزرگ را اراده میکنند و دربارهاش تصمیم میگیرند. « عزم » -6
مثلی در ترك کردن است و معناي لغوي آن این است که آنها آن را پشت سرشان « نبذوا وراء ظهورهم » ترك و تعبیر « نبذ » -7
انداختند یعنی ترك کردند.
نجات یافتن، رهاشدن. از فوز به معناي نجات و رستگاري. « مفازه » -8
تفسیر و توضیح
آیه ( 185 ) کُلُّ نَفس ذائِقَۀُ المَوت ... قانونی که در میان تمام جانداران و از جمله انسانها حاکم است و هیچ استثنا بردار نیست این
همیشه مرگ را تداعی میکند و هر کسی « حیات » است که هر جانداري بالاخره خواهد مرد و زندگی او به پایان خواهید رسید و
که نعمت زندگی را دارد دیر یا زود آن را از دست خواهد داد و این یک قانون کلی حاکم در عالم آفرینش است و البته اگر با
دید کلیتر نگاه کنیم علاوه
صفحه : 322
بر حیوان و گیاه حتی موجودات بیجان نیز مانند ستارگان و کوهها به نوعی حیات محدودي دارند و البته اطلاق کلمه حیات بر
آنها به نوعی مجاز است و شاید بتوان از آن به واقعیت وجودي تعبیر کرد و این موجودات نیز محکوم به فنا هستند و واقعیت
وجودي خود را از دست خواهند داد. به طوري که قرآن از این حقیقت خبر میدهد:
کُلُّ مَن عَلَیها فان وَ یَبقی وَجه رَبِّکَ (رحمن/ 26 ) هر کسی که بر آن (زمین) قرار دارد فانی خواهد بود و تنها پروردگار تو باقی
خواهدبود.
کُلُّ شَیءٍ هالِک إِلّا وَجهَه (قصص/ 88 ) هر چیزي هلاك و تباه خواهد شد جز وجه پروردگار.
پس از بیان این واقعیت کلی که هر شخصی طعم مرگ را خواهد چشید، اضافه میکند که پس از مرگ و در روز قیامت، انسانها
بطور کامل به پاداشهاي خود خواهند رسید و افراد، نتیجه خوب یا بد اعمال خود را خواهند دید. در این میان هر کس که از آتش
جهنم نجات پیدا کرد و به بهشت داخل شد، رستگار شده است.
روشن است که نجات از جهنم و ورود در بهشت در اثر ایمان و اعمال صالح و شفاعت پیامبران و صلحاء امکان پذیر است و این
یک رستگاري و خوشبختی و سعادت بزرگ است و قابل مقایسه با خوشیهاي زندگی دنیا نیست زیرا به تعبیر قرآن زندگی دنیا
چیزي جز یک فریب نیست. لذتهاي دنیوي هر چه باشد بالاخره تمام خواهد شد و فکر ناپایداري آن، لذت آن را از بین میبرد و
آن را در حد یک فریب و نه یک واقعیت قرار میدهد ولی لذتهاي آخرت جاودانی است و جاودانگی آن خود یک لذت مضاعف
است.
آیه ( 185 ) لَتُبلَوُن فِی أَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم ... خطاب به مسلمانانی است که در صدر اسلام زحمتها کشیدند و ناراحتیها دیدند و
صفحه 211 از 390
طعنهها شنیدند. خداوند در این آیه در مقام دلداري آنها میفرماید: البته شما در مالها و جانهایتان امتحان میشوید
صفحه : 323
یعنی در جنگهایی که پیش میآید و نیاز به بذل مال و جان دارد، شما مورد آزمایش الهی قرار میگیرید. کسانی که ایمان
محکمی دارند از بذل مال و جان در راه خدا دریغ نمیکنند ولی آنها که ایمان محکمی ندارند مال و جان خود را در این راه
صرف نمیکنند و در صدد حفظ آنها هستند.
علاوه بر این مسلمانان در مال و جانشان امتحان میشدند، از کافران چه اهل کتاب و چه مشرکان اذیتهاي بسیاري میدیدند و
سخنان ناراحت کننده میشنیدند. بخصوص پس از جنگ احد و شکستی که بر مسلمانان وارد شد، کافران آنها را مورد طعنه و
سرزنش قرار دارند و اساس دینشان را زیر سؤال بردند و یا آنها را مسخره کردند و مسلمانان اینهمه را میشنیدند و غصه
میخوردند. این آیه مسلمانان را در برابر اذیتهاي کافران دعوت به صبر و تقوا میکند و روشن میسازد که اگر شما در برابر آنها
شکیبایی توأم با پرهیزگاري داشته باشید، کار بزرگی کردهاید.
مسلم است که اگر انسان در مقابل طعنهها و مسخرههاي دشمن خود را نبازد و صبر و حوصله به خرج دهد، به تدریج دشمن ناامید
میشود و از این در روحیه طرف مقابل تأثیر نامطلوب بگذارد مأیوس میگردد و این خود شکست بزرگی براي دشمن است.
بنابراین صبر و تقوا در چنین مواردي آنچنان کار ساز و مهم است که اثر آن از جهاد در راه خدا کمتر نیست این است که خدا صبر
در این گونه موارد را کاري بزرگ و کارستان میشمارد.
188 ) وَ إِذ أَخَ ذَ اللّه مِیثاقَ الَّذِینَ ... خداوند از دانشمندان اهل کتاب و آنها که تورات و انجیل را میخواندند و با آن - آیات ( 187
آشنایی داشتند، پیمان گرفته بود که محتواي آن را به مردم بگویند و حقایق را پنهان نکنند و یکی از حقایق مهم و برجسته آن،
وعده ظهور و بعثت پیامبر اسلام و نشانههاي خاص آن حضرت بود که در این کتابها آمده بود ولی این دانشمندان به خاطر
دنیاپرستی و مقام پرستی و جاه طلبی و براي این لطمهاي به مقام و ریاست آنها نرسد، حقیقت را کتمان کردند و نشانههاي صدق
دعوت پیامبران اسلام را که در اختیار داشتند به مردم نگفتند و
صفحه : 324
در واقع تورات و انجیل را پشت سر خود انداختند و از آنها فاصله گرفتند و در واقع آیات کتابهاي مقدس خود را به بهاي اندکی
فروختند و البته هر بهایی در برابر آن میگرفتند اندك بود.
باید توجه داشت این پیمانی که خداوند از دانشمندان اهل کتاب گرفته بود، یک پیمان طبیعی و فطري بود نه این خداوند در جایی
از آنها پیمان و امضا گرفته باشد. و خدا این پیمان فطري را از تمام دانشمندان در همه اقوام و ملل گرفته است که آنها باید حقایق
را بیان کنند و روي حقیقت پرده نکشند و این نظیر همان پیمانی است که به تعبیر امیر المؤمنین علی (ع) در نهج البلاغه از همه
دانشمندان گرفته شده که بر ظلم ظالم سکوت نکنند و از حق مظلوم دفاع نمایند. میدانیم که این پیمان نیز یک پیمان فطري است و
علم و آگاهی تعهدآور و مسئولیت زاست.
در آیه بعدي با یک روانشناسی خاصی یکی از حالات روحی کافران و منافقان را بیان میکند و البته بیشتر، یهودیها مورد نظرند و
آن این آنها به آنچه داشتند خوشحال و مغرور بودند و دوست داشتند که در برابر کارهایی که انجام ندادهاند، آنها را تعریف کنند.
دانشمندان یهود از داشتن تورات خوشحال بودند و آن را امتیازي بزرگ براي خود میدانستند و دوست داشتند همیشه مورد تمجید
و ستایش قرار بگیرند با این کاري در خور ستایش انجام نداده بودند. اگر آنها این شهامت را داشتند که علی رغم هوسهایشان
حقیقت را درباره پیامبر اسلام (ص) بگویند و مردم را به سوي او دعوت کنند، البته کاري در خور تمجید و ستایش انجام داده
بودند ولی آنها هرگز چنین نکردند و در عین حال انتظار داشتند که از آنها ستایش شود.
صفحه 212 از 390
منافقان نیز چنین بودند آنها به مجرد اظهار اسلام و فریب مسلمانان دل خوش کرده بودند و انتظار داشتند که مسلمانان و پیامبر در
برابر کارهاي ناکرده و ایمان دروغین آنها، آنها را ستایش کنند. خداوند به این کافران در برابر همین کار ناشایست آنها وعده
عذاب میدهد و میفرماید: آنها را به خاطر این کار، رها شده از عذاب
صفحه : 325
مپندارید بلکه آنها عذابی دردناك خواهند داشت.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 189 الی 191
اشاره
وَ لِلّه مُلک السَّماوات وَ الَأرض وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ ( 189 ) إِن فِی خَلق السَّماوات وَ الأَرض وَ اختِلاف اللَّیل وَ النَّهارِ لَآیاتٍ
لِأُولِی الَألباب ( 190 ) الَّذِینَ یَذکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلق السَّماوات وَ الَأرض رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلًا
( سُبحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ ( 191
( و براي خداست سلطنت آسمانها و زمین و خدا بر هر چیزي تواناست ( 189
( همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز نشانههایی براي صاحبان خرد وجود دارد ( 190
آنها که خدا را در حال ایستاده و در حال نشسته و در حال خفته بر پهلوهایشان یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین
( میاندیشند. پروردگارا این را بیهوده نیافریدي منزهی تو، پس ما را از عذاب آتش نگهدار ( 191
نکات ادبی
به ضمه میم به معناي سلطنت و پادشاهی است و با کسره آن به معناي مالکیت است و خدا هم مُلک و هم مِلک هر دو « مُلک » -1
را دارد و در اینجا مُلک خدا مورد نظر است.
آمد و شد. جانشینی شب و روز از یکدیگر. « اختلاف » -2
گفته میشود. «ّ لب» جمع لب به معناي عقل و خرد. به چکیده و بهترین هر چیزي « الباب » -3
است و محل آن جرّ است. « اولی الالباب » صفت براي « الّذین یذکرون » -4
عطف بر قیاما و محل آن به جهت حالیت نصب است. « و علی جنوبهم » -5
صفحه : 326
تفسیر و توضیح
آیه ( 189 ) وَ لِلّه مُلک السَّماوات وَ الَأرض ... در این آیه دو مطلب بسیار مهم از مبانی توحید اسلامی بیان شده است:
نخست این سلطنت آسمانها و زمین از آن خداست و در عالم وجود هیچ قدرتی و نیرویی جز نیروي الهی حکومت نمیکند و مؤثر
نیست این عقیده در مقابل عقیده کسانی است که به ارباب انواع معتقدند و براي هر پدیدهاي از پدیدههاي جهان، ربّی و خدایی
قابل هستند و همچنین مشرکان بعضی از تغییرات موجود در جهان را به خدایان ویژهاي نسبت میدادند ولی اسلام همه این نظرات
را باطل و لغو میداند و تنها مؤثر در کل عالم هستی را وجود خداوند قادر یکتا میداند.
دوم این قدرت خداوند عام و گسترده است و او به هر چیزي توانایی دارد و هر کسی هر قدرتی در جهان داشته باشد، ناشی از
صفحه 213 از 390
قدرت خداوند است و اوست که به دیگران توانایی و قدرت داده است. این سخن نیز ردّ عقیده باطل یهود است که معتقدند خدا
جهان را آفرید و پس از آن به کناري رفت و به تعبیري که قرآن از آنها نقل میکند، دستان خدا بسته است. اسلام این عقیده را نیز
ردّ میکند و معتقد است که خدا مانند یک حاکم معزول نیست بلکه همواره و همیشه خداوند در جهان آفرینش اعمال قدرت
میکند و او بر همه چیز تواناست.
191 ) إِن فِی خَلق السَّماوات وَ الَأرض ... این آیه با چهار آیه بعدي از فضیلت خاصی برخوردار است و تلاوت آنها - آیات ( 190
بخصوص در نیمههاي شب و به هنگام شب زنده داري و عبادت، فضیلت بسیاري دارد. این آیات بیانگر طرزتفکر افراد با ایمان و
جهان بینی آنهاست و شامل مناجاتهایی است که این افراد روشن بین و متفکر با خداي خود دارند.
در این آیات، نخست خاطرنشان میسازد که در آفرینش آسمانها و زمین و در آمد و شد شب و روز نشانههایی براي صاحبان عقل
و خرد است و این مطلب شبیه مطلبی است که در سوره بقره آیه 164 گذشت و در آنجا نیز چندین پدیده از پدیدههاي جهان
صفحه : 327
را نشانهایی براي گروهی که عاقل هستند معرفی کرده است.
پس از بیان این مطلب، صاحبان عقل را معرفی میکند و براي آنها چندین صفت ذکر میکند. یکی از آنها یاد خدا در همه حالات
است. آنها در هر حال چه ایستاده و چه نشسته و چه خوابیده خدا را یاد میکنند و ذکر خدا ورد همیشگی آنهاست. آنها حتی در
حال استراحت نیز به یاد خدا هستند. البته میتوان این سه حالت را سه حالت خاص نماز دانست و نمازگزار باید در حال عادي نماز
را ایستاده بخواند و اگر قدرت آن را نداشت نشسته و اگر نتوانست خوابیده بخواند و در هیچ صورتی نماز ساقط نمیشود.
صفت دیگري که در این آیه براي صاحبان عقل ذکر میشود این است که آنها همواره در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند.
اندیشیدن در عالم هستی، بینش و بصیرت انسان را بالا میبرد و به مراتب ایمانی انسان میافزاید. با تفکر در عالم آفرینش و پی
بردن به ریزه کاریها و ظرافتها و عظمت جهان هستی، انسان قدرت و توانایی و حکمت و علم خداوند را آشکارا میبیند و با این
جهان بینی با روح هستی آشنا میشود و خود را عضوي از خانواده هستی میداند که باید به سوي هدف آفرینش حرکت کند. لذا
چنین شخصی جهان را هدفدار میداند و زبان حال او این است که پروردگارا این جهان را باطل نیافریدي و مطابق با حکمت و به
خاطر هدفهاي خاصی آفریدهاي.
وقتی انسان، جهان را هدفدار دانست، این بینش در زندگی او تأثیر میگذارد و او را به ایمان و تقوا میرساند. او در مییابد که این
جهان مقدمهاي براي جهان آخرت است و در آنجاست که به انسانها پاداش داده خواهد شد و لذا او همواره از عذاب آخرت
میترسد و از خدا میخواهد که او را از عذاب آتش جهنم حفظ کند.
صفحه : 328
بحثی درباره هدفداري جهان آفرینش
کاروان بشري با شتاب تمام در حرکت است و به سوي جهتی و سمتی پیش میرود. آیا این قافله را هدفی در پیش است و یا این
سیر و حرکت، بی هدف و بیمقصد انجام میگیرد! پاسخ قرآن به این سؤال واضح و روشن است. از نظر قرآن نه تنها انسان بلکه
جهان و هر چه در آن هست به سوي هدفی معین و مشخص گام میسپارد و هیچ چیزي بیهوده و بیهدف آفریده نشده است.
قرآن کریم مسأله هدفداري جهان و انسان را با تأکید و اصرار فراوان مطرح میسازد و از کسانی که این حقیقت را قبول ندارند و
جهان خلقت را بیهدف و عبث و باطل میپندارند، به شدت انتقاد میکند:
وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیل لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النّارِ (ص/ 27 ) ما زمین و آسمان و آنچه
صفحه 214 از 390
در آنها است را باطل نیافریدیم. این گمان کسانی است که کافرند. پس واي بر کافران از آتش؟ در اینجا براي آگاهی بیشتر
خوانندگان محترم آیاتی را که در زمینههاي هدفداري جهان و انسان وارد شده است به چند دسته تقسیم میکنیم تا هر کدام را
جداگانه مورد توجه و دقت قرار دهیم و آنگاه ارتباط آیات را با همدیگر به دست آوریم و سپس ببینیم که آیا از نظر قرآن، تاریخ
به سوي هدفی پیش میرود! و اگر آري، هدف چیست! اکنون به آیات توجّه کنید:
-1 یک دسته از آیات قرآنی دلالت دارد به این جهان هستی عبث و بیهدف آفریده نشده است، مانند آیات زیر:
( أَ وَ لَم یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم ما خَلَقَ اللّه السَّماوات وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما إِلّا بِالحَق وَ أَجَل مُسَ  می (روم/ 8
صفحه : 329
آیا آنان در جانهاي خود نمیاندیشند! خداوند آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست را نیافرید جز بر اساس حق و براي مدتی معین.
وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلق السَّماوات وَ الأَرض رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلًا (آل عمران/ 191 ) و در خلقت آسمانها و زمین میاندیشند.
پروردگارا، اینهمه را باطل نیافریدي.
39 ) آسمانها و زمین و - وَ ما خَلَقنَا السَّماوات وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما لاعِبِینَ ما خَلَقناهُما إِلّا بِالحَق وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ (دخان/ 38
آنچه را که در آنهاست بازیگرانه نیافریدیم و آنها را نیافریدیم جز بر اساس حق، ولی بسیاري از آنان نمیدانند.
از این آیات و آیات دیگري که به همین مضمون وارد شده است این مطلب به دست میآید که جهان هستی بر اساس حق آفریده
شده و بنابراین هدفی را دنبال میکند و خلقت جهان باطل و بیهوده و بازیچه نیست.
-2 دسته دیگري از آیات حقیقت جالبی را بیان میکند و آن این تمام جهان هستی در مقابل عظمت خداوند سر تعظیم و تسلیم
فرود میآورند و حتی او را سجده و ستایش میکنند. این سجده و ستایش چگونه انجام میگیرد، ما نمیفهمیم.
تُسَبِّح لَه السَّماوات السَّبع وَ الَأرض وَ مَن فِیهِن وَ إِن مِن شَیءٍ إِلّا یُسَبِّح بِحَمدِه وَ لکِن لا تَفقَهُونَ تَسبِیحَهُم (اسراء/ 44 ) هفت آسمان و
زمین و هر چه در آنهاست خداي را تسبیح میگویند و هیچ چیزي نیست مگر این به ستایش پروردگار تسبیح میگوید، لکن شما
تسبیح آنها را نمیفهمید.
یُسَ بِّح لَه ما فِی السَّماوات وَ الأَرض وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم (حشر/ 24 ) آنچه که در آسمانها و زمین است براي او (خدا) تسبیح
میگویند و او نیرومند و حکیم است.
( أَ لَم تَرَ أَن اللّهَ یَسجُدُ لَه مَن فِی السَّماوات وَ مَن فِی الَأرض وَ الشَّمس وَ القَمَرُ وَ النُّجُوم وَ الجِبال وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ (حج/ّ 18
صفحه : 330
آیا نمیبینی که هر کس که در آسمانها و زمین است و آفتاب و ماه و ستارگان و کوهها و درخت و جنبندگان همه براي خدا
سجده میکنند!
-3 دسته دیگري از آیات قرآن خاطرنشان میسازد که خلقت جهان به خاطر ایجاد زمینه براي رشد و تکامل انسان است و عالم
هستی به منزله میدان بزرگی است که انسان باید در آن مسابقه بدهد و تحت آزمایش و امتحان قرار گیرد:
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الأَرضَ فِی سِتَّۀِ أَیّام وَ کانَ عَرشُه عَلَی الماءِ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن عَمَلًا (هود/ 7) و او کسی است که
آسمانها و زمین را در عرض شش روز آفرید و عرش او بر آب بود تا شما را امتحان کند که کدامیک از شما از نظر عمل بهترین
است.
وَ خَلَقَ اللّه السَّماوات وَ الَأرضَ بِالحَق وَ لِتُجزي کُلُّ نَفس بِما کَسَ بَت وَ هُم لا یُظلَمُونَ (جاثیه/ 22 ) و آسمانها و زمین را بر اساس حقّ
آفرید، و تا هر نفسی در مقابل کاري که انجام داده است جزا داده شود و آنان مورد ستم واقع نمیشوند.
الَّذِي خَلَقَ المَوتَ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن عَمَلًا (ملک/ 2) خداوند کسی است که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را امتحان
صفحه 215 از 390
کند که کدامیک از شما از نظر عمل بهترین است.
با جمع بندي این سه دسته از آیات قرآن به این نتیجه میرسیم که هدف از آفرینش جهان هستی سجده و ستایش پروردگار و
اطاعت و تسلیم در برابر اوست. در اینجا میان انسان و سایر موجودات جهان یک تفاوت اساسی وجود دارد و آن این موجودات
دیگر بدون اراده و اختیار و به تعبیر قرآن (طوعاً و کرهاً) این هدف را دنبال میکنند، ولی انسان از روي آزادي و اختیار به این
هدف خواهد رسید و با جهان خلقت هماهنگ خواهد بود.
براي توضیح مطلب میگوییم:
انسان به خاطر داشتن آزادي و اختیار از یک سو و داشتن علم و آگاهی از سوي
صفحه : 331
دیگر، یکی از دو راه را باید انتخاب کند: یا باید خودش را با نوامیس خلقت و نظام آفرینش که بر اساس پرستش خداوند استوار
است، تطبیق بدهد و یا از هماهنگ شدن با نظام آفرینش و روح هستی سرباز زند و در برابر خدا قد علم کند و راه شیطان را برود.
آنچه که تمام پیامبران و بخصوص پیامبر اسلام به خاطر آن تلاش فراوان کردهاند، این است که انسان راه اول را برگزیند و خود را
با هدف آفرینش منطبق سازد. این مطلب به صورت گستردهاي در آیات قرآنی منعکس است و از نظر قرآن هدف از خلقت انسان
عبادت خدا است (البته به مفهوم وسیعی که دارد) و انبیاء همه براي تلقین همین معنی آمدهاند تا انسان با وصول به این هدف با
جهان هستی هماهنگ باشد.
اساساً از نظر قرآن میزان خوشبختی و بدبختی و پیروزي و شکست جوامع، وصول و یا عدم وصول به این هدف است و هر فرد و یا
جامعهاي به مقداري که خود را به هدف آفرینش نزدیکتر ساخته به سعادت نزدیکتر شده است و به مقداري که خود را از آن دور
کرده است از سعادت دور افتاده و به سرنوشت شومی گرفتار شده است:
وَ لَقَد بَعَثنا فِی کُل أُمَّۀٍ رَسُولًا أَنِ اعبُدُوا اللّهَ وَ اجتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنهُم مَن هَدَي اللّه وَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه الضَّلالَۀُ فَسِیرُوا فِی الَأرضِ
فَانظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُکَذِّبِینَ (نحل/ 36 ) و همانا در میان هر امتی پیامبري را برانگیختیم که خدا را عبادت کنید و از طاغوت
اجتناب ورزید. پس گروهی از آنها هدایت یافتند و گروهی دیگر گمراهی بر آنان محقق شد. پس در روي زمین گردش کنید و
بنگرید که تکذیب کنندگان چه سرانجامی یافتند.
وَ ما خَلَقت الجِن وَ الإِنسَ إِلّا لِیَعبُدُون (ذاریات/ 56 ) و جن و انس را نیافریدم مگر براي این مرا عبادت کنند (بشناسند)
صفحه : 332
است و منظور از آن تنها نماز و روزه و شعائر دیگر « عبادة الله » بنابراین هدفی را که قرآن براي کاروان بشري ترسیم میکند همان
عبادي نیست، بلکه منظور، معناي وسیع و گستردهاي است که شامل کلّیّه شؤون زندگی انسان در روي زمین میگردد و این هدف
در صورتی محقّق میشود که در سرتاسر جهان حکومت الهی تشکیل شود و در سایه آن زمینه براي شکوفایی تمام استعدادها فراهم
آید و کلیّه منابع و ذخایر طبیعی در خدمت رفاه و آسایش همه انسانها قرار گیرد و امنیّت جسمی و روحی همه افراد تأمین شود و
تمام موانع رشد انسانها از میان برود و بالاخره یک جامعه خدایی بوجود آید.
این هدفی است که تمام ادیان آسمانی در راه وصول به آن تلاش کردهاند و تحقّق آن، رسالت بزرگ اسلام را تشکیل میدهد:
وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀٌ وَ یَکُونَ الدِّین کُلُّه لِلّه (انفال/ 39 ) و با آنان بجنگید تا فتنه از میان برود و دین همهاش براي خدا باشد.
اکنون که هدف مشخّص شد، این مطلب را هم اضافه میکنیم که بدون تردید بشریّت در آینده به این آرمان بزرگ خواهد رسید و
تمام نیروهاي شیطانی را در هم خواهد کوبید و همه موانع را از سر راه خود برخواهد داشت و در جهان بشري تنها یک قدرت
حکومت خواهد کرد و آن خداست و حتّی در آن روز شیطان نیز قدرت وسوسه انسان را نخواهد داشت. و بدینگونه انسان هم که
صفحه 216 از 390
عضوي از خانواده بزرگ هستی است، با تمام موجودات هماهنگ خواهد بود.
چنین حکومتی به رهبري حضرت مهدي عجّ ل الله فرجه الشریف تحقّق خواهد یافت و انسان با آزادي و اراده خود پس از تجربه
کردن نظامهاي مختلف، سرانجام به چنین جامعهاي خواهد رسید.
آري، تاریخ بشري به سوي چنین هدفی پیش میرود ...